بازنشر مصاحبه مجله حوزه با حضرت آیت الله حاج شیخ حسین برقی اهری رحمة الله علیه
دیانت، تقوا، خداترسى، براى خدا کارکردن و درس خواندن و ... عوامل مهم موفقیت هستند. طلبه اگر دیانت خوبى داشته باشد، موفق مىشود وگرنه خرابکارى مىکند و مایه فساد مىشود نه اصلاح.
- در این مدت، سعى کردهام بهگونهاى، مشکلات مردم را حل کنم. دو مسجد را نوسازى کردهام. براى بناى چندین مسجد، کمک مالى کردم. پلى بر روى رودخانه که براى مردم خیلى نیاز بود، ساختهام و در این اواخر، زمینى حدود سیصد و شصت هزار متر مربع، در جاده کلیبر از یکى از روستاهاى اطراف، خریده و وقف براى قبرستان کردهام.
- خدمت مرحوم آقا سید محمد حجت رفتم و عرض کردم: «پدرم مریض است؛ تصمیم دارم به اهر برگردم.» ایشان فرمود: «در اهر زیاد نمان؛ به قم برگرد؛ زیرا در این روزگار، قم به وجود افرادى مثل شما نیاز دارد.»
عالمان راستین، گوهرهاى شبچراغى را مانند که از دل دریا بیرون آمدهاند تا روشنىبخشِ شبهاى تاریکِ دل فُسردگان باشند. در جاىجاى این دیار همیشهروشن روشنروانان: حائرى، حجت، خوانسارى، بروجردى، امام و … ستونهایى از نور برافراشتهاند تا به نورافشانى و راهنمایى خلق خدا بپردازند؛ آنان، هم خوش درخشیدهاند و زیبا راه نمودهاند و نام آن آسمانیان را در زمین جاودانه کردهاند. خاکیان را از خاک برکندهاند و به اوج عالم معنى، عروج دادهاند. لجنزارها را خشکاندهاند و از باتلاقها هشدار دادهاند. بىهیچ هراسى، بر شب، تیغ کشیدهاند تا آفتاب سرزند و زندگى قرار یابد.
این شبشکافان با تدبیر در ظلمانىترین هنگامها، نوید روز دادهاند و گفتهاند آن دلبر دلیر ز کدامین شاهراه مىآید و نور صبح بر این شب تاریک مىتاباند. آرى در هالهاى از نورند این نوریاران.
سادگى، بىپیرایگى، مردمدارى، مهرورزى به فرودستان، بىاعتنایى به زرپرستان، ستمستیزى، پایبندى به ارزشها، مرهمنِهى بر دلهاى مجروح، یارى بىیاران و … به آنان قداستى بخشیده که زینت دین شدهاند و مایه فخر دینداران.
براى دیدار با یکى از این زینتبخشان دین و همراهان کاروان نور، به شهر اهر، رخت کشیدیم. هنگام دیدار، فرارسید و به سراى ساده و پر از صفایش راه یافتیم. ایستاده بود و لبخند بر لبانش شکفته بود. گویا ما را دیرى است مىشناسد. سخت، مهر ورزید و مهربانانه، ما را در کنار خویش نشاند. آغاز به سخن کرد. از گذشتههاى شبگون، از رنجها و مصیبتها، رشادتها و شجاعتهاى مردان حق، از نقش خود در کاروان نور، از امام نور، از پایمردى مردان دیارش، از غیرتمندى غیوران و … سخنها گفت.
ما ناهوشیار بودیم و او هوشیار. گویا مىدانست بهزودى از این سپنجسراى، مىکوچد و فرشته مهر، روحش را به فردوس برین مىبرد؛ از این روى، آخرین هشدار و پندها را بر زبان جارى کرد که ما اینک آنچه توانستهایم از این محفل روحانى برگیریم، تقدیم مىداریم به امید آن که هم ما را و هم شما را به کار آید.
مجله حوزه: با تشکر از محضر حضرتعالى که مصاحبه با مجله ما را پذیرفتید. خواهشمندیم در ابتدا، شمهاى از زندگى تحصیلى و علمى خود را بیان کنید.
بسم اللّه الرّحمن الرحیم
بنده، به سال 1330 هجرى قمرى، در اهر واقع در شمال شرقى تبریز متولد شدهام. پدرم مرحوم رحیم برقى، اهل علم نبود ولى به علما بسیار علاقهمند بود. بیشتر وقتها، با آنان نشست و برخاست مىکرد. این عشق و علاقه، سبب شد که مرا پس از گذراندن دوران ابتدایى فراگیرى قرآن و نصاب الصبیان به مدرسه علمیه بفرستد.
در آن زمان، اهر حوزه پررونقى داشت. چند تن از علما، تدریس داشتند و حوزه را اداره مىکردند. بنده صرف و نحو را در مدت دو، سه سال با تلاش و دقت کامل فرا گرفتم؛ بهطورى که به تدریس صرف و نحو پرداختم. پس از گذر از این مرحله، به فراگیرى معالم و شرح لمعه پرداختم. استادان من در این مرحله، آقایان: حاج امین الاسلام و آقا میرزا محمد ابراهیم امام جمعه که از تحصیلکردگان نجف اشرف بود، بودند. بیشتر لمعه و مقدارى از مطول را نزد امام خواندم. پس از به پایان رساندن دو جلد لمعه، به شهرستان تبریز رفتم.
تبریز در آن دوران، دارالعلم بود. در مدرسه صادقیه، حجرهاى گرفتم و به درس و بحث پرداختم. روزگار بسیار خوبى بود: حوزه، پررونق، علما در کار تربیت طلاب، جدى و طلاب، پرتلاش. بنده هم توفیق یافتم از محضر علماى بزرگ حوزه تبریز استفاده برم ولى متأسفانه طولى نکشید که همهچیز، تغییر کرد. رضاخان، اقدام به تغییر لباس روحانیت کرد و طلاب را واداشت که به خدمت سربازى بروند. علماى تبریز اعتراض کردند و مردم به پشتیبانى آنان برخاستند و تظاهرات عظیمى برپا شد. این حرکت، سبب گردید رژیم، علما را دستگیر و تبعید کند پس از آن که علماى بزرگ تبریز تبعید شدند، طلاب متفرق شدند و من به اهر بازگشتم. مدتى در اهر از خدمت امام جمعه استفاده کردم؛ سپس پدرم مرا به قم فرستاد.
مجله حوزه: در چه تاریخى وارد حوزه قم شدید و در آن حوزه، از محضر چه بزرگانى بهره بردهاید؟
در تاریخ 1350 هجرى قمرى، وارد حوزه علمیه قم شدم. در آن زمان، حوزه قم، به دست باکفایت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى اداره مىشد. در آن حوزه، قسمتى از قوانین را که نخوانده بودم، در محضر مرحوم شیخ على اصغر کرمانى فرا گرفتم و رسائل و مکاسب و دو جلد کفایه را خدمت مرحوم آقا میرزا محمد همدانى اعلى اللّه مقامه خواندم.
خلاصه، در مدت پنج سال، با جدیت، سطح را تمام کردم؛ آنگاه در دروس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم قدس سره الشریف شرکت جستم؛ یک سال و نیم توفیق یافتم در این درس شرکت بجویم. درس بسیار خوبى بود. ایشان در اواخر عمر، این درس را براى فرزندشان مرحوم حاج شیخ مرتضى شروع کرده بود ولى متأسفانه مریض شد و ما از فیوضات آن بزرگوار محروم شدیم. پس از رحلت حاج شیخ، علاوه بر ادامه درس مرحوم حجت در درس فقه فقیه متقى سید محمدتقى خوانسارى شرکت کردم. هر دو درس را شبها مىنوشتم.
علاوه بر فقه و اصول، یک سالى هم در درس فلسفه مرحوم امام خمینى شرکت کردم. در سال 1361 هجرى قمرى، پدرم به سختى مریض شد؛ از این روى، ناگزیر شدم که به اهر برگردم. خدمت مرحوم آقا سید محمد حجت رفتم و عرض کردم: «پدرم مریض است؛ تصمیم دارم به اهر برگردم.» ایشان فرمود: «در اهر زیاد نمان؛ به قم برگرد؛ زیرا در این روزگار، قم به وجود افرادى مثل شما نیاز دارد.» از ایشان خداحافظى کردم و به اهر بازگشتم. پس از دو ماه، پدرم به رحمت ایزدى پیوست. من تنها پسر خانواده و سرپرست آن بودم. خیلى تلاش کردم به قم برگردم ولى توفیق نیافتم تا این که رضاشاه، برکنار شد و مساجد و مدارس باز شد و آقایان از اطراف اهر، جمع شدند؛ مساجد و مدارس را دایر کردیم و به وعظ و تدریس مشغول شدیم.
مجله حوزه: در شهرستان اهر، چه کتابهایى را تدریس مىکردید و شاگردان برجسته شما، چه کسانى هستند؟
من از مقدمات تا کفایه تدریس مىکردم. طلاب اینجا پس از مدتى براى ادامه تحصیل و رسیدن به مدارج عالى، به قم مى رفتند. برخى از آنان در قم مىماندند و برخى به اهر برمىگشتند و برخى در مناطق دیگر آذربایجان، به وعظ و تبلیغ مىپرداختند. براى آنانى که اهر برمیگشتند، درس خارج شروع مىکردم. از آن جمله این آقایان که در درس ما شرکت مىکردند: سیدصادق آلمحمد، امام جمعه سابق اهر، حاج میرزا عبدالعلى آخوندى، آقا میرزا احمد فخر و …
مجله حوزه: وضع حوزه عملیه قم در دوران حضور شما، چهگونه بود؟
پس از رحلت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم، کار بسیار سخت شد. گروهى که امتحان مدرسى داده بودند از جمله بنده، مشکلى نداشتند ولى بسیارى از طلاب را به سربازى بردند که جمعى از آنان، فرار کردند و جمعى هم نتوانستند فرار کنند و ماندند. آنان که در حوزه بودند، عرصه چنان بر آنان تنگ و مزاحمتها زیاد بود که پس از نماز صبح، از شهر بیرون مىرفتند و در باغهاى اطراف، مشغول درس و بحث مىشدند و شب برمىگشتند. پسر رضاشاه وقتى روى کارآمد، به ظاهر مانند پدرش، سخت نمىگرفت ولى وضع روحانیت، بسیار بد بود و بر آنان سخت مىگذشت.
مجله حوزه: از سلوک اخلاقى مرحوم حجت و روش درسى ایشان، اگر مطلبى به خاطر دارید، بیان کنید.
آقا حاج میرزا عبداللّه چهل ستونى که در آن وقت در درس حاج شیخ عبدالکریم شرکت مىکرد، مىگفت: (در بین علماى ترک، دو نفر: میرزا آقا صادق آقاى تبریزى و آقاى حجت بسیار اخلاقى بودند. جلوى پاى طلبهاى که صرف میر مىخواند، بلند مىشدند و به وى احترام مىکردند.) از نظر روش درسى، درس مرحوم حجت، منظم، دستهبندى شده و قابل ضبط و تقریر بود.
مجله حوزه: در حوزه قم، هممباحثههاى شما، چه کسانى بودند؟
خداوند لطف فرمود هممباحثههاى بسیار خوبى نصیبم شد که از خودم بهتر بودند؛ یکى از آنان، مرحوم میرزا عبدالجواد سدهى اصفهانى معروف به میرزا عبدالجواد جبل عاملى بود و دیگرى، مرحوم آقا شیخ على مشکات بود و سومى آقامیرزا حیدر راسى که در قصبهاى نزدیک شبستر ساکن است، بود.
مجله حوزه: زمانى که حضرتعالى در حوزه قم تشریف داشتید، چه کسانى براى طلاب، مباحث اخلاقى را مطرح مىکردند؟
از افراد برجسته، مرحوم امام خمینى به دستور حاج شیخ عبدالکریم، روزهاى جمعه در مدرس فیضیه درس اخلاق و موعظه داشتند. تمام شبستان، پر مىشد. بعضى هم بیرون مىنشستند. آن بزرگوار، صداى غرّایى داشت؛ چه آنان که در داخل بودند و چه آنان که در خارج مىنشستند، بهراحتى صدا را مىشنیدند و استفاده مىبردند. ایشان خیلى شجاع بود. با کارهاى خلاف در حوزه و جامعه، به مخالفت برمىخاست.
مجله حوزه: شما از چه زمانى، با مرحوم امام آشنا شدید؟
در زمان ما، ایشان در قم از مدرسان معروف بود. وقتى ذوالمجدین از طرف دولت براى امتحان گرفتن از طلاب و صدور گواهى مدرسى، به قم آمده بود، آقاى سید محمدتقى خوانسارى، رئیس امتحانات بود و مرحوم امام هم ممتحن بود. من چون درسهایم خوب بود و در امتحان موفق شدم، از آن پس، آن بزرگوار، به من توجه داشت و باب آشنایى ما با ایشان گشوده شد. بعدها یک مرتبه، در کربلا ایشان را ملاقات کردم. پس از انقلاب، آقاى سیدصادق، مسؤول کمیته اهر، خدمت امام مشرف شده بودند؛ امام از ایشان، حال دو نفر را میپرسد: حال بنده و سید جعفر بنىهاشم (ایشان چند سال پیش مرحوم شده است.)
آقا سید صادق عرض مىکند: پیر شدهاند. آقا مىفرماید: آقاى بنىهاشم بله ولى آقاى برقى پیر نمىشود!
مجله حوزه: در وقتى که در حوزه تبریز، به تحصیل مشغول بودهاید، حرکتهاى علما و مردم تبریز علیه رضاشاه سبب مىشود که علماى تبریز، تبعید شوند و طلاب متفرق گردند و شما نیز به اهر بازگردید؛ اگر از دوران و حرکت عظیم مردم، خاطرهاى دارید، بیان کنید.
بله؛ مردم، مغازهها را بستند؛ اعتصاب کردند علیه کارهاى خلاف رضاشاه؛ به خیابانها آمدند و مخالفت خود را اعلام کردند. در این حرکت بزرگ، علما جلودار بودند و مردم را علیه رضاخان بسیج مىکردند. رهبرى نهضت را مرحوم میرزا صادق آقا و مرحوم انگجى، به عهده داشتند.
آقامیرزا صادق آقا در تبریز و اطراف آن، مقلد بسیار داشت و مرحوم آقاى انگجى، مرجع رجوع مردم بود و رفع مرافعات مردم مىکرد.
وضع چنان شد که دولت ناگزیر شد لشکرى به تبریز گسیل بدارد و حکومت نظامى اعلام بکند. در تبریز، حکومت نظامى شد و منزل این دو بزرگوار، به محاصره نیروهاى نظامى درآمد و شبانه آن دو را دستگیر و تبعید کردند: آقاى سید ابوالحسن انگجى را به مشهد و میرزا صادق آقا را به قم. گروهى از علماى طراز دوم را هم دستگیر و زندان کردند.
بعدها به آقاى انگجى اجازه مراجعت به تبریز داده شد ولى به میرزا صادق آقا خیر. میرزا صادقآقا موقعیت بسیار خوبى داشت. وقتى به قم مىرود، مرحوم آقاى حائرى از ایشان دیدار مىکند و همچنین وقتى که براى زیارت امام رضا علیه السلام، به مشهد مقدس مشرف مىشود، مرحوم حاج حسین قمى، به استقبال ایشان مىرود و از ایشان دعوت مىکند که بر درشکه سوار شود؛ آن مرحوم مىگوید: (مىخواهم پیاده به زیارت حضرت بروم.) مرحوم حاج آقا حسین هم به احترام ایشان، از درشکه پیاده مىشود و همراه آن مرحوم، به زیارت مشرف مىشود. میرزا صادق آقا خیلى با دولت پهلوى بد بود. حتى برخى از مقلدانش استفتاء مىکنند که عزیمت به زیارت خانه خدا بستگى به کسب گذرنامه دارد؛ چه کنیم؟ ایشان پاسخ مىدهد: «با این شرایط، به مکه نروید.» بسیار مبارز و شجاع بود. رضاخان مىخواست به منزل ایشان برود؛ اجازه نداد. قبر ایشان، در رواق حضرت معصومه سلام الله علیها بود که الآن جزو حرم مطهر شده است.
مجله حوزه: در آن زمان، علماى سرشناس تبریز، غیر از مرحوم میرزا صادقآقا و مرحوم انگجى، چه کسانى بودند؟
آقایان: حاج میرزا على اصغر ملکى، حاج میرزا یوسفآقا، آقا میرزا رضى زنوزى، حاج میرزا آقاى قرهباغى، آقا میرزا عبدالعظیم و…
مجله حوزه: در قیام خونین پانزده خرداد سال 1342 ، حضرتعالى کجا بودید و چه فعالیتهایى داشتید؟
در نهضت پانزده خرداد، بنده در اهر بودم؛ قرار شد دو نفر از اهر براى اعتراض علیه حرکت ضداسلامى و انسانى شاه، به شاه عبدالعظیم و به جمع دیگر علماى معترض بپیوندند. پیشنهاد شد که بنده با سیدجعفر بنىهاشم به تهران برویم و به جمع علما بپیوندیم. این قضیه در حالى بود که حاج شیخ حسین اهرى، از تحصیلکردگان نجف، از قم به اهر تشریف آورده بود. بنده عرض کردم براى این مهم، مناسب است که جناب حاج شیخ حسین که فردى جاافتاده و مسن و مناسب با آن جمع علماى شرکتکننده در تحصن شاه عبدالعظیم است، همراه آقاى بنىهاشم تشریف ببرد؛ این پیشنهاد، پذیرفته شد و آقایان: حاج شیخ حسین اهرى و سیدجعفر بنىهاشم، به شاه عبدالعظیم رفتند و به جمع معترضین پیوستند.
پس از تبعید حضرت امام خمینى در یکى از اعیاد، بنده در مسجد، منبر رفتم و عرض کردم: (مردم! ما امروز عید نداریم؛ زیرا مرجع دینى ما را تبعید کردهاند.)
آقا سیدجعفر هم در مسجدشان، علیه شاه و به پشتیبانى از حضرت امام، سخنرانى کرده بود. رئیس شهربانى که تازه به اهر آمد بود، هر دوى ما را به شهربانى احضار کرد. آقا سیدجعفر گفت: (رفتن ما به شهربانى از این باب نیست که رئیس شهربانى ما را جلب کرده بلکه چون تازه به شهر ما آمده، براى دیدن وى مىرویم. در ضمن هم صحبت مىکنیم که ببینیم حرف حسابش چیست؟) به همین عنوان، رفتیم و صحبت کردیم و غائلهاى پیش نیامد.
مجله حوزه: حضرتعالى بهسان دیگر عالمان بیدار، در بیدارى و حرکت مردم و بسیج آنان علیه دستگاه ستمشاهى و به پشتیبانى از حرکت سرنوشتساز امام خمینى، نقش بنیادینى داشتهاید؛ لطفاً بیان کنید که در حرکت مردمى اهر، چه فعالیتهایى داشتهاید؟
همراه مردم بودم. در تظاهرات شرکت مىکردم. در یکى از تظاهرات مهم مردم مؤمن شهر، آقا سیدجعفر با مردم نمازگزارد و بنده پس از نماز، سخنرانى کردم. در این سخنرانى، خیلى شدید به شاه و اطرافیان وى، حمله کردم و جنایات وى را برشمردم. این درحالى بود که دو کامیون ارتشى، حامل سربازان مسلح، در اطراف راهپیمایان، ایستاده و مراقب اوضاع بودند.
حرکت مردم، روز به روز اوج مىگرفت. دولتیها و ساواکیها هر روز، ترفندى مىزدند. یک وقت، باخبر شدیم گروههاى چماق بهدست، تشکیل دادهاند و یکى از این گروههاى چماق بهدست، به زور به مسجدى وارد شدهاند و آن مکان مقدس را پایگاه خود قرار دادهاند و از آن جا با کمک شهربانى، به آزار و اذیت مردمان مؤمن و انقلابى مىپردازند و مزاحم حرکت مردمى مىشوند. ناگزیر، برخاستیم و گروهى بسیار از مردم، ما را همراهى کردند و به در مسجدى که پایگاه آنان بود، رفتیم و آنجا را به تصرف خود درآوردیم و در را بستیم و کلید را از خادم گرفتیم. پس از آن، دیگر چماقداران جرأت نکردند اجتماع کنند. مردم محل آمدند و تضمین کردند که چماق بهدستها را راه ندهند؛ از این روى، من هم کلید را دادم و در مسجد باز شد.
در آستانه پیروزى انقلاب اسلامى، مردم مؤمن و پرشور اهر، شهربانى، فرماندارى، ژاندارمرى و دیگر مراکز دولتى را به محاصره خود درآوردند. شورى به پا شده بود. در این حال، برخى از متدینین، به مسجد ما آمدند و گفتند: «اگر شما دخالت نکنید، امکان دارد کشتار بشود.» بنده رفتم و نیروهاى مسلح، بدون درگیرى، تسلیم شدند و عکسهاى شاه را از شهربانى و ژاندارمرى و … کندیم و از بین بردیم و اسلحهها را نیز تحویل گرفتیم و محفوظ نگه داشتیم که به دست نااهلان نیفتد. شب عجیبى بود. من آن شب را تا صبح، نخوابیدم.
مجله حوزه: حضرتعالى افزون بر کارهاى علمى و سیاسى، کارهاى عام المنفعهاى در منطقه داشتهاید؛ لطفاً خلاصهاى از آنها را براى ما بیان کنید.
در این مدت، سعى کردهام بهگونهاى، مشکلات مردم را حل کنم. دو مسجد را نوسازى کردهام. براى بناى چندین مسجد، کمک مالى کردم. پلى بر روى رودخانه که براى مردم خیلى نیاز بود، ساختهام و در این اواخر، زمینى حدود سیصد و شصت هزار متر مربع، در جاده کلیبر از یکى از روستاهاى اطراف، خریده و وقف براى قبرستان کردهام. در همان، مسجدى ساختهام و قصد دارم اگر عمرى باشد، غسالخانه و تجهیزات دیگرى بسازم. ان شاء اللّه.
مجله حوزه: زندگى را از چه راهى مىگذرانید؟
سعى کردهام از سهم امام در زندگى استفاده نکنم. پدرم وقتى مرحوم شد، مال چندانى از خود باقى نگذاشت؛ در عین حال، خداوند مرا وانگذاشت و از سهم امام، بىنیازم ساخت. هرچه از سهم امام به دستم مىرسید، به طلاب و سادات فقیر مىدادم؛ حتى اگر سوغاتى براى بچههایم مىگرفتم، از سهم امام نبود. یک مرتبه، حج واجب انجام دادهام و ده مرتبه، به نیابت از دیگران، به مکه مشرف شدهام.
مجله حوزه: چه آثار علمى دارید؟
آثار علمى من، همان تقریرات دروس آقایان است: تقریرات درس آقاى حجت و تعلیقاتى بر مسائل متفرقه عروه و…
مجله حوزه: به نظر حضرتعالى، عامل موفقیت طلبه در چیست؟
دیانت، تقوا، خداترسى، براى خدا کارکردن و درس خواندن و … عوامل مهم موفقیت هستند. طلبه اگر دیانت خوبى داشته باشد، موفق مىشود وگرنه خرابکارى مىکند و مایه فساد مىشود نه اصلاح.
مجله حوزه: در پایان، ما و خوانندگان مجله را موعظه بفرمایید.
خداوند در قرآن مىفرماید: (أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى) اجتماعى باشد یا انفرادى، با خدا باشید. همه چیز از خداست. دنیا و آخرت از او و به ید قدرت اوست. هر کارى براى او باشد، سود خواهد داد و هر کارى براى غیر خدا باشد، ابتر و بىنتیجه است: (ما عِنْدَکُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ.)
مجله حوزه: از این که قبول زحمت فرمودید و ما را به محضر خود پذیرفتید، بسیار متشکریم.
خواهش مىکنم. خداوند به شما توفیق دهد تا بتوانید به دین او خدمت کنید.
* مجله حوزه، بهمن و اسفند سال 1374، دوره 12، شماره 72، صفحه 48 – 37. «همراه با تغییر، تصحیح و ویراستاری».
رسانه یادآوری، صدای رسای همه مردم