خنجر یادگاری، بر قلب درختان، بیماریِ مزمن فرهنگی، نماد بیفکری، عملی ناشایسته، غیرانسانی و غیراسلامی
یادگارینویسی ما ایرانیها، به آثار و اماکن تاریخی و تفریحی سایر کشورها هم رسیده است!
- تأسفبارترین کاری که خیلی از افراد اطراف ما و حتی شاید خود ما هم، به انجام آن کار، علاقهمند هستیم و از انجام آن، بسیار لذت میبریم، این است که میخواهیم به هر کجا که میرویم، اثری از خودمان، به یادگار، بر جای بگذاریم؛ حتی اگر این اثرگذاشتن، یادگاری نوشتنی باشد که باعث تخریب اموال عمومی و کریه شدن مبلمان شهری و آسیب به آثار تاریخی گردد. بياييم به جای يادگاری نوشتن، يك يادگاری خوب، از خودمان بر جای بگذاريم.
یکی از شاید رفتارهای ناهنجاری که همهمان، همیشه و تقریباً، در همه جایجای کشور، شاهدش بودیم و هنوز هم، شاهدش هستیم و بارها و بارها هم، از طریق انواع رسانههای مختلف هم، یادآوری شده اما نتیجهای هم نداده و هیچ مسؤول ارشدی هم تا به حال، در اینخصوص، ورود و اقدام جدی ننموده و راهکار مناسبی هم ارایه نداده، نوشتن یادگاری، با ابزارهای مختلف خراش و اسپری رنگ و امثال آن، روی تقریباً همهچیز، از دیوار همسایه، پلها، خانههای تاریخی، معابد، مساجد، کاخها، سنگنگارههای تخت جمشید، سی و سه پل، اماکن زیارتی، آرامگاه حافظ، پل خواجو، میدان جهانی نقش جهان، چهلستون، حمام فین کاشان، دیوارهای موزه سنندج، کاخ آپادانای شوش، طاق بستان، پل دزفول، صندلی اتوبوس و مدارس و سینما و دیوار کلاسهای مدارس که مدیر، مجبور میشود بعد از اتمام ساعت مدرسه، دقایقی را هم برای بازبینی تمامی کلاسها اختصاص دهد و حتی در و دیوار و نردههای فلزی باغ وحشها، روی اسکناسها، لوازم و تجهیزات پارک بازیها، سلولهای زندانها، حمامها، داخل آسانسورها، تیرک برق بین راهها، حتی قله کوه آنزمان که صعودی اتفاق میافتد توسط برخیها و البته سقوطی! گاردریل جادهها، استخرهای عمومی بهخصوص از نوع آب گرمش، صندوقهای پستی سطح شهر، تابلوهای علایم راهنمایی جادهها، همه مکانهای هتلها و مسافرخانهها که قابلیت نوشته شدن را داشته باشند، دیوار داخلی غارها، کتیبههای سنگی آرامگاههای باستانی، صندلی پارکها، باجههای تلفن، حتی در و ديوار و صندلی دانشگاهها توسط برخی دانشجوها كه انتظار بيشتری میرود، فرودگاهها، پايانههای اتوبوس و قطار، ایستگاههای اتوبوس و حتی يادم هست در زمان خدمت سربازی، روی اسلحه تحويلی در قسمت چوبیاش و هم در قسمت فلزیاش و هم كمرش هم برخی دوستان، يادگاری مینوشتند و حتی روی کچ پای شکسته یک دوست و حتی روی تخت بیمار و عجیب است روی سنگهای بزرگ کوهها نیز که برخی از نامزدهای نهچندان محترم و بافرهنگ انتخاباتی مجلس شورای اسلامی و شورای شهر نیز در انتخابات همه دورهها هم که بیشترشان هم، تصورشان بر این است که بیشتر میدانند و بیشتر میفهمند و خود را نیز، یک سر و گردن، از بقیه مردم بالاتر و فهیم میدانند و باید الگو باشند نیز، در هر دورهای، کوهها را هم از نام و نام خانودگی مبارک خودشان و همراه با صد در صد نه کمتر نه بیشتر، بینصیب نمیگذارند و نگذاشتند و ای کاش اینها میدانستند که این رنگها، سالها و سالها طول خواهند کشید تا از طبیعت رخت بربندند و بعد از شستوشو و فرسایش نیز وارد منابع آبی زیرزمینی میشوند و اینجوری، علاوه بر منظره بد، آسیبهای جدی، به طبیعت خواهند زد و بخش مهمانان مجلس شورای اسلامی هم و در و دیوار سرویسهای بهداشتی که آن البته بحثش، کمی متفاوتتر است و خیلی موارد متعدد دیگر، گرفته تا تنه بیزبان این درختان است.
تأسفبارترین کاری که خیلی از افراد اطراف ما و حتی شاید خود ما هم، به انجام آن کار، علاقهمند هستیم و از انجام آن، بسیار لذت میبریم، این است که میخواهیم به هر کجا که میرویم، اثری از خودمان، به یادگار، بر جای بگذاریم؛ حتی اگر این اثرگذاشتن، یادگاری نوشتنی باشد که باعث تخریب اموال عمومی و کریه شدن مبلمان شهری و آسیب به آثار تاریخی گردد.
یکی از زشتترین منظرهای که شاید حاکی از یک رفتار ناهنجار اجتماعی است و چند سال پیش، در ابتدای سال نو نیز مثل همه سالهای گذشته و برای چندمین بار شاهدش بودم، خراشهای ناجوانمردانه و نابخردانه روی درختهای پارک ملت مشهد بود؛ نه اینکه این عمل فقط در پارک ملت مشهد بوده باشد یا این نوشتنها، فقط روی درختان باشند، بلکه از این نظر که عکسهای بسیاری را از این پارک ضبط کرده بودم، نام شهر را آوردم و الا در همه شهرها، از تهرانش گرفته تا آن دورترین و کوچکترین شهر و روستایش، آن را میشود دید؛ چه کار باید انجام داد؟ میشود جلوی این عمل را گرفت؟ باید هم از روشهای سلبی استفاده کرد و مثلاً جریمهای سنگین برای آن در نظر گرفت و تابلویی هشداردهنده با قید مبلغ جریمه، در ورودی آن مکان نصب کرد و البته، اگر این تابلو، کارکردش در ایران، مثل کارکرد آن تابلوی سیگار نکشیدِ نصبشده در اماکن عمومی و مسقف باشد که در بیشتر مواقع هم رعایت نمیشود، به درد به خور نخواهد بود و هم اینکه، از روشهای ایجابی استفاده کرد.
البته دیوارنویسی، در همهجای دنیا، کم و بیش رواج دارد و خاص ایران هم نیست. شاید این پیشنهاد که در پارکها و جاهایی که احتمال یادگارنویسی وجود دارد، یک دفتر یادبودی یا یک تابلویی، تختهسفیدی، تختهسیاهی، همراه با ماژیک گذاشته شود تا مردم نویسنده و حکاک، یادگاریهایشان را و ناگفتههایشان را در آنجا بنویسند، بد نباشد و از آنطرف هم باید از اجرای ماده قانونی آن غافل نبود؛ آنجا که در ماده 588 قانون مجازات اسلامی، میگوید: هرکس، به تمام یا قسمتی از ابنیه، اماکن محوطهها و مجموعههای فرهنگی و مذهبی که در فهرست آثار ملی، به ثبت رسیده است و یا تزئینات، ملحقات یا خطوط و نقوش موجود که مستقلاً، واجد ارزش آثار تاریخی است، تغییر و دخل و تصرفی ایجاد کند که منجر به تخریب شود، علاوه بر جبران خسارت وارده، محکوم به حبس، از یک تا 10 سال میشود.
البته باید شهروندان هم موضوعات اینچنینی را به مسؤولان ارشد همان شهر یادآوری کنند و البته من خودم، یادآوری کردهام و دنبالش را گرفتهام و جوابها و راهکارهای عجیبی دریافت کردهام و در کل، نتیجه خوبی هم نگرفتهام؛ اما نباید ناامید شد و البته به نظر اینجانب، قبل از همه این کارها، باید فرهنگسازی کرد و تا موضوع، از طریق فرهنگی حل نشود، بدیهی است که بگیر و ببندها و جریمهها تأثیر چندانی نخواهند داشت.
یادگارینویسی ما ایرانیها، به آثار و اماکن تاریخی و تفریحی سایر کشورها هم رسیده؛ به کوه حرا هم رسیده تا آنجایی که در همین کوه حرا، یکعده را به فکر سودجویی از این روحیه ایرانیها انداخته است. «… تعدادی دیگر از سائلها، از روش پیشرفتهتری که درست، حس مطرح شدن آدمها را، به ویژه ما ایرانیان را که برای یادگاری نوشتن و مطرح شدن به این طریق، خیلی علاقهمند هستیم، نشانه میروند، استفاده کردهاند؛ اینها آمدهاند در مسیر صعود کوه حرا، سیمانهایی را روی پلهها ریخته اند به صورت صوری و با یک ماله در دست، مشغول تعمیر و صاف کردن پلهها هستند و از مردم در مسیر به ویژه ایرانیها، میخواهند که اگر میخواهند و دوست دارند پولی بدهند و یادگاری روی سیمانِ تر بنویسند؛ سایلان حرفهای، بعد رفتن و برگشتن آن مسافر یادگارنویس، با ماله سیمان را صاف میکنند و این کلاهبرداری، ادامه دارد؛ یعنی در واقع اگر آن شخص یادگارینویس، فردای آن روز که خیلی بعید است، باز به کوه حرا برود، به کوه برگردد، از یادگاریای که نوشته بوده، هیچ خبری نخواهد بود؛ البته آنها هم نیک میدانند که مسافران، با وقت کمی که دارند و با وجود مکانهای بیشتر دیگر، فقط یک بار میتوانند به آن کوه بیایند.
من که کاملاً متوجه این قضیه شده بودم، به تکتک آنها، از ابتدای صعود، توضیح میدادم که نمیتوانید سر من یکی کلاه بگذارید و گفتم که بعد رفتن شخصی که روی سیمان، اسمش را به عنوان یادگاری نوشته، با ماله صاف میکنید و گفتم که کارشان، نوعی شیادی و کلاهبرداری است؛ بیشتر آنها عصبانی میشدند و توجیه میکردند و انکار میکردند این کارشان را؛ من هم که ولکن نبودم…»1 کاش این همه کمپینی که بعضاً، برای چیزهای پیش پا افتاده هم تشکیل میدهند، مردم، بهویژه، دوستداران طبیعت، یک کمپینی هم برای این موضوع مهم راه بیندازند و حرف آخِر اینکه، بياييم به جای يادگاری نوشتن، يك يادگاری خوب، از خودمان بر جای بگذاريم.
1- باقرپور، محمدرضا، سفر به قطعهای از بهشت، 1393.