ویژه یادآوری
موضوعات داغ

آنآ، آتآ

نمونه‌ای از متن مقلوب مستوی، در زبان فارسی _ محمدرضا باقرپور

خلاصه نوشته
  • عجیب نیست که نادان، از آن‌طرف هم که خوانده می‌شود، همان نادان است؛ همان بشری که سخن‌ها و تحلیل‌هایش، سراسر کشک و همراه با حیله و کلک بوده و تحت هیچ شرایطی هم، نادانی واضح، عیان و محسوس خود را نپذیرفته و نمی‌پذیرد و چه‌بسا، خود را آگاه‌تر! داناتر! و آدم‌تر! از بقیه هم، تصور می‌کند! و این‌چنین، در جهل مرکب، وارد شده و تا پایان زندگی هم، در آن، می‌ماند، باز هم اشعار مولوی می‌خواند! و خود را داناترین تصور می‌کند!

در زبان فارسی، مثل هر زبان دیگری، کلمات متعددی وجود دارند که از آن‌طرف، یعنی چنانچه از انتها به ابتدا هم خوانده ‌شوند، همان کلمات اولیه را می‌سازند یا اینکه کلمات جدید دیگری ایجاد می‌شوند که در معنا و مفهوم جدید دیگری می‌باشند که به این شیوه، وارونه‌نویسی، واروخوانه یا پالیندروم Palindrome می‌گویند که این شیوه نوشتاری، به‌عنوان یک تنوع و درواقع، یک بخت‌آزمایی بوده و نشانگر قدرت قلمی و اشراف و تسلط بیشتر نویسنده بر واژگان زبان فارسی می‌باشد که قبلاً هم، در زبان فارسی و دیگرزبان‌ها نیز، چنین مواردی بوده و مسبوق به سابقه می‌باشد. این روش، در قالب جملات کوتاه و طولانی هم، اعمال شده؛ مانند: «امید آشنایان، شادی ما.» که چنانچه حروف آن، از انتها و پشت سر هم، چیده شوند، همان جمله اولیه را می‌سازند.

در متون قدیمی زبان فارسی، به پدیده پالیندروم، مقلوب مستوی، بالانعکاس و جناس مالایستحیل هم، می‌گفتند. روش وارونه‌نویسی، به‌صورت اشعار نیز، آمده است؛ به‌طوری‌که حتی در مواردی معدود و در چند نمونه محدود، کل یک غزل، به این‌شیوه نوشته ‌می‌شده است که کار نسبتاً سخت و زمان‌بری می‌باشد که نمونه‌هایی نیز در این شکل، وجود دارند که قبلاً نیز، توسط برخی اصحاب ذوق و هنر، سروده شده‌اند.

مقلوب مستوی، به‌معنای خاص، یک آرایه ادبی، به‌شمار نمی‌آید؛ چرا که اگر مخاطب، اطلاعی از وجود این پدیده در یک مصراع یا در یک بیت و یا در یک شعر کامل یا در هر نوشته ادبی و هنری یا در هر نوشته دیگری، نداشته باشد و نویسنده هم، از قبل، اطلاعی در این‌خصوص ندهد، احتمالاً مخاطب متن، به وجود آن، پی نخواهد برد؛ ازطرفی دیگر، این صنعت، برخلاف سایر صنایع ادبی، باعث زیبایی شعر یا هر متن دیگری هم، نخواهد شد؛ بلکه تنها به‌تعبیری، یک بخت‌آزمایی و زورآزمایی ادبی و شاعرانه از سوی نویسنده آن، تلقی می‌شود و حتی ممکن است به‌جهت رعایت آن از سوی شاعر و نویسنده و محدود شدن متن، هم در معنا و هم مفهوم و در فرم و شکل، در فصاحت و رسایی شعر یا متن نوشته‌شده هم، مشکل ایجاد شود.

در ریاضی هم، این شیوه یا درواقع، این بازی با اعداد، وجود دارد؛ در اعدادی، مانند: 101 و  1991 یا عدد 1534351 که از دوطرف هم، همان عدد می‌شود؛ یا مثلاً در واژه Malayalam که نام یکی از زبان‌های محلی در جنوب غربی هندوستان می‌باشد نیز، چنین حالتی وجود دارد.

در بیتی منسوب به حضرت امام علی علیه السلام، به شرح: مودته تدوم لکل هول / و هل کل مودته تدوم؟ نیز وارونه‌نویسی، به کار رفته‌است. در زبان انگلیسی نیز، کلماتی البته محدود و خیلی کم نسبت به زبان فارسی به شکل وارونه وجود دارند که نمونه‌هایی از آن، به‌شرح زیر می‌باشد:

aibohphobia – alula – cammac – civic – deified – deleveled – detartrated – devoved – dewed – evitative – kayak – lemel – level – madam – minim – mom – murdrum – noon – party-trap – racecar – radar – redder – refer – reifier – repaper – reviver – rotator – rotavator – rotor – sagas – solos – space caps – stats – tenet – terret – testset

همچنین، جملاتی نیز، در زبان انگلیسی، به‌شکل وارونه نوشته شده‌اند که چند نمونه از آنها، در زیر آورده شده است:

.Straw? No, too stupid a fad; I put soot on warts

.Tide net safe soon; a noose fastened it

!Stop! Murder us not, tonsured rumpots

.Stab nail at ill Italian bats

.“Dennis and Edna dine,” said I, as Enid and Edna sinned

.I saw desserts; I’d no lemons, alas no melon! Distressed was I

در زبان ترکی آذری هم، چنین کلماتی وجود دارد که می‌توان به‌عنوان نمونه، به کلمات ساده «آتا» و «آنا» اشاره کرد. با دقت در آیات قرآنی هم، چنین مواردی را می‌توان مشاهده کرد؛ مثلاً در بخشى از آيه سوم از سوره مدّثر، جمله «ربّك فكبّر» را داریم كه اگر از طرف چپ و از آخر به اول، خوانده شود، باز هم همان «ربك فكبر» مى‌شود.

متنی که در اینجا و برای اولین‌بار، برای خوانندگان محترم، آماده شده و در ذیل، آمده، نمونه‌ای از این وارونه‌نویسی می‌باشد – که به فراخور بضاعت و فرصت اندکِ در اختیار، طی آن و با استعانت از پروردگار متعال، تعدادی از واژه‌های فارسی این‌چنینی که در طول یک هفته، احصاء، تجمیع و آماده شده‌اند که در نوع خود و با این حجم نسبتاً زیاد، یک اثر یونیک محسوب می‌شوند که برای اولین‌بار، نوشته و ارائه می‌شود – که در تعداد 2773 کلمه، هم‌اینک از نظر شما خوانندگان محترم و باذوق می‌گذرد.

در انتهای متن مربوط، کلمات به‌کارگرفته‌شده در متن ارائه‌شده، به تفکیک و برای استفاده علاقه‌مندان و پژوهشگران حوزه ادبیات فارسی – که جمعاً، شامل: 244 کلمه فارسی از نوع وارونه و به تفکیک، شامل: 196 کلمه وارونه از آن‌نوعی که کلمه جدید و معنای جدیدی به همراه دارد و تعداد 48 کلمه دیگر که از آن‌طرف هم، همان کلمه اولیه، نوشته و خوانده می‌شود، – آورده شده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

من، کار و زندگی در شهرستان اهر1 را برای همیشه، رها1 کردم؛ مدتی را نیز، در رشت2 بودم که سرانجام، با توپ و تشرِ2 صاحبخانه، آنجا را هم، ترک کردم و سرانجام، در تهران ساکن شدم و بعد از آن هم، ناگزیر، به تبریز برگشتم و ماندگار شدم.

شیخ3 ما، همراه با خیش3 و با دو رأس گاو فربه، در روستایی دور4 و در طول رودِ4 خروشان و در جایی پر از غاز5 و زاغِ5 البته رام6 و باهوش و دور از چشم مار6، در راه7 صعب‌العبوری و در زیر نگاه سگ‌های هار7 منطقه، با دوست دیرینه و بسیار شوخ8 خویش، کار می‎‌کرد و روزگاری خوش8، سپری می‌کرد؛ اما با این‌همه، کباب9 مخصوص هم، می‌خورد همراه با دوستان صمیمی‌اش: بابک9، امین10 و نیما10.

موشِ11 نحس و شوم11، در روز12 روشن و با زور12، از درز13 دیواری زرد13 و خیلی هم زود14 و بدون کم‌ترین توجهی به دوز14 و کلک و ممانعت خرس15 سرخ15 کوهستان، بیرون آمد و لپ16 فیل را به‌شوخی و در روی پل16، محکم گرفت و کشید. به‌دلیل گرانی کالاهای اساسی، فیل17، مجبور بود حتی بعد از پایان وقت کاری، به‌صورت خیلی جدی، به بافتن لیف17 حمام و عرضه آن برای حیوانات جنگل، روی بیاورد.

شیر18 با ریش18 و یال درازش، درحالی که شیر سرد19 هم، سرمی‌کشید، درس19 هم، می‌خواند؛ او، زر20 را خیلی دوست داشت اما در کنارش، به گل رز20 هم، اهمیت می‌داد. او، همه را، ریز21 می‌دید و اگر می‌توانست، حتی حیوانات ضعیف را نیز، در زیر21 پاهایش، به این‌طرف و آن‌طرف هل22 می‌داد و خرد و له22 می‌کرد.

شیر، پر23 بود از ناکامی‌های فراوان و متنوعی که روزبه‌روز و با گذشت زمان، او را خشن‌تر از قبل، کرده بود؛ او، برای فرار از این وضعیت پیش‌آمده، گاهی موسیقی رپ23 و راک24 هم، گوش می‌داد؛ او، در این اواخر، حتی کار24 شکار را هم، به‌کلی رها کرده بود. شیر، از بس سخنان عبث و غیرمنطقی گفته و یاوه‌ها سروده بود، فکّ25 صورتش، کج شده و نزدیک بود حتی به کف25 خاک26 روی زمین هم، بیفتد! در کاخ26 سطنتی‌اش در جنگل دور.

متخصص تغذیه، توصیه و تأکید کرده بود: اگر چاق27 هستید، به‌جای خوردن ناهار و شام، خوردن یک قاچ27 هندوانه در روز، برای شما کافی است. مرد شهری، بدون چتر، در زیر باران، خیس28 شد؛ او از بس، سردش شده و ترسیده بود، موهای بدنش، سیخ28 شده بود. جُک29 جدید مرد لوده، در افکار کج29 آن نوجوانی که دائم به‌دنبال زیرخاکی و گنج30 بود، خیلی خوش آمد و جنگ30 و اختلاف فکری بین او و پدرش را تمدید و تشدید کرد.

اگر شما هم مثل من، چربی بد خون دارید، حتماً میوه‌های ترش31 میل کنید و به شِرت31 و سروصداهای اضافی شاخه‌های درختان هم، هیچ توجهی نکنید.

مردی که قد32 نسبتاً بلندی داشت، در اثر غم و غصه زیادی، دق32 کرد و مرد. فرش33 قرمز، همیشه و الزاماً هم، فقط در زیر پای آن انسان‌هایی که مقام و حرمت و شرف33 دارند، پهن نمی‌شود. خر34 که بیمار شد و رخ34 زرد کرد و به تب35 شدید افتاد، هذیان گفت و بت35 را پرستش کرد! و در نهایت هم، به‌دلیل بیماری جدیدش که ریشه در شرب دائم خمر داشت، بدنش به‌شدت، داغ و گرم36 شد و سرانجام، مرگ36 زودرس، به سراغش آمد.

مرد بداخلاق و نازیبا، با اینکه در وزارت ورزش و جوانان، نفوذ و اختیار تام37 داشت، اما در بازی شطرنج، همیشه مات37 می‌شد؛ با این‌حال، به‌دلیل اعتماد به نفس کاذب بالایی که داشت، خود را و حتی اعمال خود را، در آینه مات هم، زیبا می‌دید! او، از بس وسواس بود و به همه شک38 می‌کرد، عادت داشت تا کارها را، زیادی کش38 دهد.

وقتی از معدن مس39، سم39 مهلکی برمی‌خاست، کسی از مسؤولان، هیچ توجهی نمی‌کرد. وقتی وزارت40، به مرد طمّاع واگذار شد، ترازو40 و معیارهای ارتقاء و انتصاب مدیران و معاونان، به‌کلی عوض شده و تغییر یافتند.

خود من، وقتی در قشم41 بودم، مشق41 تفنگ می‌کردم؛ دیزی42 را می‌خوردم؛ آب خنک را سرمی‌کشیدم و به یزید42، لعنت می‌فرستادم. آن قدیم‌ها، در محله ما، فقط یک نفر ماما43 بود برای رسیدگی به کل امور مربوط به دوران حاملگی و زایمان همه بانوان گرامی محله؛ همچنین، برای اهالی چندین محله نزدیک به هم نیز، یک امام43 جماعت میان‌سالی، حضور داشت. با هماهنگی‌های قبلی اداری، از ورود44 کارمند دورو44 و مداهنه‌گر به محل کار، ممانعت جدی به عمل آمد. مرد نیک‌اندیش، با همراهی پسرش، سینا45 که انیس45 همیشگی پدر بود، همه دردها را درمان46 می‌کرد و در مقابل نامرد46، کمر خم نمی‌کرد و خم به ابرو نمی‌آورد.

آدمی، اگر بخواهد و اراده کند، در سایه تهذیب نفس، می‌تواند حتی به مرتبه بالاتر از ملک47 نیز، صعود بکند. زن ماهر و زیرک محله ما، وقتی کلم47 را پاک48 کرد و با آن، غذای محلی دلمه کلم درست کرد، مورد توجه داوران مسابقه آشپزی قرار گرفت و کاپ48 طلا را، از آنِ خود ساخت.

در روز آخِر فصل بهار، شخصی آشنا49، از من درخواست کرد تا برای فرزندش، با موضوع بهار، انشا49 بنویسم و من، چنین نوشتم: «بهار امسال هم، تمام شد». پارسال، در شهر شمشک50، خیلی دنبال کشمش50 ارزان‌قیمت گشتم؛ اما هیچ نیافتم.

تاریخ51 صدساله اخیر ایران را که مطالعه می‌کردم، به این نتیجه رسیدم که همیشه و در همه دوره‌ها، موضوع خیرات51، به شکل‌های مختلفی، از سوی برخی انسان‌های خیّر، جاری و برقرار بوده است. مردی ‌دانا گفت: وقتی ماه را هلال52 بینی، لاله52 خواهد رویید! از من53 ، در مورد همکاری مالی آن آشنای ناآشنا! نظر خواستند که صراحتاً، گفتم: او، نم53 پس نمی‌دهد.

وقتی در شب چهارده، برای دیدن قمر54 در حالت کامل، به کوه مرتفعی صعود کردم، دیگر در من، رمق54 نمانده بود. رزمنده نوجوان، وقتی برای خنثی کردن مین55، عازم منطقه می‌شد، حتی نیم55 از صد هم، احتمال نمی‌داد اینکه مشکلی برایش پیش بیاید. همان گربه‌ای که قبل از خوردن غذا، عادت داشت تا غذایش را لیس56 بزند، گرفتار سیل56 مهیبی شد و جانش را از دست داد.

یک‌زمانی بود در کنار انواع پوشش‌های زنانه، دامن57 هم، نماد57 و نشانه یک زن بود؛ اما اکنون، بیشتر زنان و دختران، به‌جای دامن، شلوار می‌پوشند و حتی برخی از لباس‌های زنانه و مردانه، قابل تشخیص از هم نبوده و در بیشتر مواقع نیز، کاملاً یکسان و مشترک بین دو جنس، می‌باشند.

زنی که به ناخن‌هایش، لاک58 سفید زده بود، دنبال میوه کال58 می‌گشت. زن دیوانه، به‌جای حنا، گِل رس59 بر سر59 می‌گذاشت! و می‌گفت: همان خاصیت حنا را دارد! یار60 که از در درآمد، رأی60 خود را، به صندوق انداخت.

مرد کشاورز، همراه با ذکر ورد61، محصولاتش را درو61 می‌کرد و از نتیجه کشت و کارش هم، خیلی راضی و شاداب بود. راهب62، از بهار62 سال قبل، عمل ترک لذت‌های مادی و دنیوی را، در برنامه جدی روزانه زندگی خود قرار داده و به ریاضت کامل نفس می‌پرداخت. مرد گردشگر، بعد از استراحت و بعد از اینکه از غار63 بیرون آمد، برای ادامه مسیر خود، مستقیم به‌طرف دشت و راغ63رفت. همکارم، وقتی گفت: دل کارمند، برای مدیرکل64 قبلی، لک64 زده! گفتم: بشنو و باور مکن.

گرگ‌ها، برای رسیدن به اهداف شوم خودشان، هم مه65 را ترجیح می‌دهند به هوای صاف و آفتابی و هم65 تاریکی شب را ترجیح می‌دهند به روشنایی روز آفتابی. مدیر بی‌کفایت مجموعه که خود، ریگ66 در کفش داشت، همیشه، به کارمندانش، گیر66 می‌داد. شعر67 حماسی شاعر ارسبارانی که قرائت می‌شد، رعش67 بر اندام مخاطب می‌افتاد.

مرد تنهای قانع و شاکر، گاهی برای شام68، ماش68 خالی بار می‌گذاشت و همراه با نان و پیاز می‌خورد. مرد کر69، خواسته‌هایش را خیلی کوتاه و رک69، بر روی کاغذ می‌آورد. مرد ناکس70، سکّان70 کارخانه را بارها به دست گرفته و به‌بهانه و با توجیه تعدیل نیرو، برخی از کارگرانش را هم، اخراج کرده بود.

او مثل همیشه، در برنامه مسافرتی خود به توس71 نیز، سوت71 فلزی خود را، به همراه برده بود. سؤال غامض رهرو و سالک72، در کلاس72 درس استاد، ذهن همه را، درگیر و مشغول کرده بود. سگ73 بلاصاحب محله ما، به‌جای گوشت و با تصور و توهم گوشت، میوه خرمالوی افتاده بر زمین را خورده و طعم گس73 آن را کاملاً احساس کرده بود؛ سگ، دهانش، جمع شده و صدایش درآمده بود. یکی از ورّاث، فرصت74 را غنیمت دیده! و ویلای خواهرش را در شمال ایران، تصرف74 عدوانی کرده بود.

طبق روایات، حضرت لوط75 علیه‌السلام، حدود دو تا سه‌دهه، در میان قوم خود بود که آنها در طول75 مدت پیامبری ایشان، مرتکب گناه لواط شده بودند. در مقطع تحصیلی کارشناسی ارشد، استاد آمار دانشگاه، شرایط سخت تحصیلی مرا، درک76 کرد76؛ آنگاه، نیم! نمره‌ای هم، در آزمون درس آمار استنباطی پیشرفته، ارفاق کرد اما باز هم، نتیجه نداد.

آیا جملاتی که در نامه77 دخترک آورده شده بود، همان77 سخنان و خواسته‌های قلبی خود ایشان بود؟! من هیچ‌وقت، نسبت به مطالعه نکات ریز شرع78 اسلام، بی‌تفاوت نبوده‌ام. من، مراد از عرش78 و کرسى در قرآن را نیز، مطالعه کرده‌ام.

همان‌طوری که می‌دانید، به گریستن بر مرده و شعر گفتن دربارۀ مرگ کسی همراه با اظهار دلسوزی، رثا79 گفته می‌شود که می‌تواند حتی به‌صورت یک اثر79 عالی هنری نیز، عرضه و ارائه شود. روش80 زن روستایی در پنیر درست کردن نیز، همان‌طوری بود که درنهایت و مثل غذاهایش، شور80 درمی‌آمد. آدمی باید مالکِ81 کلام81 خویشتن بوده باشد و سخنی را که بر زبان جاری می‌سازد، بدان عمل کند.

آرزو82 بر جوانان و اخیراً، بر وزرا82 هم، عیب نیست! چند وقت پیش، به یکی از مدیران ارشد استانی، گفتم: از روی خود اسب که سهل است؛ از روی همین زین83 اسب روی زمین – که در یک‌گوشه‌ای از انبار افتاده –  نیز83، یک‌روزی به زمین خواهی خورد و آن‌روز، باید خیلی مواظب باشی تا سر و گردنت، نشکند.

مدپرستان، چنانچه دم گذاشتن برای آدمی نیز، یک روزی مد84 روز و عمومی شود، حتی آن را هم، انجام خواهند داد و به خودشان، یک دم84 دراز و زیبایی! وصل و آویزان خواهند کرد. در زمان امتحانات، حرف85 استاد در مورد نحوه طراحی آسان سؤالات تشریحی آزمون درس سخت، موجب شادی و فرح85 در من شده بود.

مرد خشمگین محله ما، می‌گفت سرانجام، با استفاده از سحر و طلسم86، بر زن پرتوقع خویش، آنهم به‌طور کامل، مسلط86 شده است! پرنده لک‌لک87، از آن‌زمان که در داخل شهر، لانه ساخته بود و رفتار برخی آدم‌ها را از نزدیک مشاهده کرده بود، مثل برخی از آن آدم‌‎ها و در کنار سایر اعمال و رفتارهای جدید با همنوعانش، کل‌کل87 را نیز، از آدم‌ها یاد گرفته بود.

مخ88 مرد نودساله، انگار تاب برداشته بود؛ او در خیابان، در جلوی هر ماشین آشنا و ناآشنایی، قد خم88 می‌کرد! و با همه راننده‌ها و سرنشین‌ها، احوال‌پرسی می‌کرد! اعتقاد جازم89 و راسخ داشت به اینکه در هر حال و در همه فصول، حفظ اعتدال مزاج89 را در نظر داشته باشد.

الطاف و مراحم90 مدام والده مرحوم، بر شخص این‌جانب و سایر محارم90 نسبی و سببی و رضاعی، شامل و جاری بود. به حول91 و قوه الهی، همه تقدیرها، در لوح91 محفوظ، ثبت شده و رقم خورده است. در طراحی ساختمان، برخی از معماران، بر این باورند که نما92، مهم‌ترین بخش ساختمان، به‌شمار می‌رود.

جمله: «آسوده بخوابید؛ شهر، در امن92 و امان است.» را در قسمتی از کارتون زیبای رابین‌هود خطاب به داروغه که در حال چرت زدن! بود، شنیدم که بعدش هم، می‌گفت: «ساعت، یکِ نصف شب است.» مرد جوان، برخلاف درآمد مالی پایین، در مسافرت به کیش93، کفش و لباس‌های شیک93 ، بر تن کرده بود.

امـیـر مــؤمـــنـان، حضرت امام علی علیه السلام، در مورد اهمیت زمان، مــی‌فــرمــایــنـد: اَلْفُـرْصَةُ، تَـمُـرُّ مَــرَّ السَّحَابِ؛ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ. فرصت‌ها، همچون ابر94 می‌گذرد؛ پس فرصت‌های نیک را بربایید.

عمل ربا94، در همه ادیان آسمانی، حرام اعلام شده است؛ ربا، چندین‌بار، در قرآن و در سوره‌های بقره، آل عمران، نساء و روم، به‌شدت مورد انتقاد و منع قرار گرفته و از آن، به‌عنوان جنگ با الله متعال، نام برده شده است.

اشخاص و گروهی، همچون: ابلیس، ستمگران، دروغگویان، بت‌پرستان، اذیت‌کنندگان پیامبر، فرعون و فرعونیان، تهمت‌زنندگان به زنان پاک‌دامن، کتمان‌کنندگان آیات الهی، مرتدان و منافقان، در قرآن، مورد لعن95 قرار گرفته‌اند.

هنوز هم، خیلی از مردم جهان، بر این خرافه و بر این باور غلط، پایبند هستند و نعل95 اسب را، از منزل و از مغازه و از مرکبشان، آویزان می‌سازند تا شانس و اقبال بلندی، به ‌سویشان روانه گردد! مردی که تازه به شهرستان آمده بود، آدم ملا96 و باسوادی بود و مشکلات و درد و الم96 اهالی منطقه را، می‌شنید و تا آنجایی که می‌توانست، با مشارکت و همراهی خود مردم، حل و برطرفشان می‌کرد. در دیوان شمس مولوی، در بیتی از یک غزل، می‌خوانیم: گر دود را کمتر کنی، از نور شعله برخوری / از نور تو، روشن شود هم این سرا97 هم آن سرا.

در سال‌های اخیر، درباره آلودگی رود ارس97 و تشدید سرطان‌های ناشی از آن، سخنرانی‌ها و مقالات زیادی، ارائه شده است. بدیهی است: شکست حتمی دشمن، آنگاه رقم98 خواهد خورد که نقشه دقیق حمله، در مقر98 فرماندهی، کشیده شده باشد.

عجیب نیست که نادان99، از آن‌طرف هم که خوانده می‌شود، همان نادان است؛ همان بشری که سخن‌ها و تحلیل‌هایش، سراسر کشک100 و همراه با حیله و کلک101بوده و تحت102 هیچ شرایطی هم، نادانی واضح، عیان و محسوس خود را نپذیرفته و نمی‌پذیرد و چه‌بسا، خود را آگاه‌تر! داناتر! و آدم‌تر! از بقیه هم، تصور می‌کند! و این‌چنین، در جهل مرکب، وارد شده و تا پایان زندگی هم، در آن، می‌ماند، باز هم اشعار مولوی می‌خواند! و خود را داناترین تصور می‌کند!

داماد103 سرِخانه که به‌تنهایی، شمش104 طلا، قاچاق105 می‌کرد و از کسی هم، کمک106 نمی‌گرفت، آخرسر، کتک مفصلی از سوی اهالی و مردمان بومی آن روستا نصیبش می‌شود. کیک107 خانم همسایه، کپک108 که می‌زد، سس109 می‌زد! تا معلوم نکند.

گرگ110، تن به مرگ می‌دهد اما111 گردن به قلاده نمی‌دهد. مرد روستایی، کبک112 چاق و چله را داوطلبانه رها و برای ناهار، به توت113 و نان114، قناعت کرد. کار به جایی کشیده شده بود که معتاد سارق محله ما، دود115 هم، می‌دزدید! او، گاهی پیپ116 هم می‌کشید. دزد117 ماشین، خود را خیلی مهم118 و پاکتر! از همه، تصور کرده بود؛ او، روی تخت119، دراز می‌کشید و از عدل و داد120، سخن می‌گفت! کاربرد اولیه رادار121 و محل پیدایش و رشد آن، در صنایع نظامی و هوانوردی بوده ‌است.

آیا122 روزی خواهد رسید که همه123 مردم ایران، مطالعه کتاب را، جزو برنامه ثابت روزانه‌شان قرار دهند؟ درد124 تو، درد من و درد من، درواقع درد شماست؛ ما همه، همدردیم. در عروسی دختر همسایه محله ما، سکه‌های بدل و قلابی را به‌عنوان شاباش125، بر سر عروس و داماد ریختند. انسان‌ها، دو شُش دارند که در حفره سینه‌ای و در درون سینه، جای دارند. شش126 سمت چپ، به‌دلیل نزدیک بودن به قلب و وجود فضایی کمتر، از شُش سمت راستی، قدری کوچکتر است.

چند سال پیش، وقتی از یک دکتر داروساز پرسیدم: آقا127، به‌نظرتان، چه‌گونه می‌توان از شر ساس128 و کک129 خلاص شد؟ از پرسش من، ناراحت شد. می‌گویند: شوش130، قدیمی‌ترین شهر ایران است. لعل131 سامری، یک لعل پانصد قیراطی است که بزرگ‌ترین لعل شناخته‌شده در دنیا بوده و جزو بخشی از جواهرات ملی ایران، به‌شمار می‌رود. مرد نویسنده، در آثار خود، تحت132 تأثیر مطالعه کتاب‌های روان‌شناسی و مهارت‌های زندگی، قرار گرفته بود. دختر لال133 همسایه‌مان، خواندن و نوشتن را، به‌خوبی یاد گرفته بود و خواسته‌هایش را، تنها با نوشتن بیان می‌کرد.

در هنرستان هنرهای زیبای میرک تبریز، گاهی پیش می‌آمد که کلاس‌ها، خیلی شلوغ می‌شد و سر و صدا و همهمه134 هنرجویان، بالا می‌رفت؛ اما برای خود من، زیبا بود همه این صحنه‌ها و جریانات. در بیتی از یک شعری از مولوی، آمده است: مادام135 که در راه هوا و هوسی، / از کعبه وصل، هردمی باز پسی. موم136 عسل را معمولاً به رزین و روغن می‌افزایند که یکی از مناسب‌ترین مواد برای مصارف هنری می‌باشد.

در ایران، تشت137 آلومینیومی برای شست‌وشوی لباس، به کار می‌رفت. دختر تحصیلکرده دچارشده به اختلال مزمن وسواسی شدید، همه اتاق‌های منزل پدری را قرق138 کرده بود. مهم‌ترین صنایع دستی تفت139 یزد را، گیوه‌دوزی، قالی‌بافی و کاشی‌کاری، تشکیل می‌دهد.

در مطلعی از یکی از اشعار خاقانی در قصیده کنزالرکاز – که یکی از قصاید معروف ایشان می‌باشد، در ستایش پیامبر اکرم که در جوار مزار مقدس آن‌حضرت سروده‌اند، – می‌خوانیم: مقصد، اینجاست؛ ندای طلب، اینجا شنوند؛ / بختیان را ز جرس، صبح‌دم آوا140 شنوند. استاد موسیقی، کوک141 اصلی سه‌تار را قبل از اجرا، به‌عهده گرفته بود.

ملا احمد نراقی، در معراج السعادت، در باب چهارم، در متنی با عنوان: علاج عجب به جمال، آورده است: اگر یک‌روز، متوجه خود نگردی و خود را پاک نسازی و نشویی، چرک و تعفن، به تو احاطه می‌کند و شپشِ142 بدن و جامه، تو را فرو می‌گیرد و از هر چارپایی، کثیف‌تر می‌گردی؛ این، حال وسط تو است.

گرایشِ موسوم143 به معماری رومی، امروزه و در همه شهرهای ایران، مرسوم شده است. ترس از سوسک و موش و مورچه و امثال اینها که بیشتر هم، در خانم‌ها مشهود است، درواقع ترس‌های موهوم144 و بی‌دلیلی هستند که مبنای علمی و منطقی هم ندارند و برخی از آنها نیز، ریشه در دوران کودکی دارند که با روش‌های مختلف روان‌شناسی و روان‌درمانی، قابل درمان می‌باشند.

در یک جامعه بر پایه مردم‌سالاری، اصولاً آرا145 و عقاید مردم، باید مورد احترام قرار گیرد و آخرسخن، اینکه: در دیوان شمس ملای رومی، در مصرعی از یک غزل می‌خوانیم: کز دیو و دد146 ملولم و انسانم، آرزوست.

«اهر، رها»1 – «رشت، تشر»2 – «شیخ، خیش»3 – «دور، رود»4 – «غاز، زاغ»5 – «رام، مار»6 – «راه، هار»7 – «شوخ، خوش»8 – «کباب، بابک»9 – «امین، نیما»10 – «موش، شوم»11 – «روز، زور»12 – «درز، زرد»13 – «زود، دوز»14 – «خرس، سرخ»15 – «لپ، پل»16 – «فیل، لیف»17 – «شیر، ریش»18 – «سرد، درس»19 – «زر، رز»20 – «ریز، زیر»21 – «هل له»22 – «پر، رپ»23 – «راک، کار»24 – «فک، کف»25 – «خاک، کاخ»26 – «چاق، قاچ»27 – «خیس، سیخ»28 – «جک، کج»29 – «گنج، جنگ»30 – «ترش، شرت»31 – «قد، دق»32 – «فرش، شرف»33 – «خر، رخ»34 – «تب، بت»35 – «گرم، مرگ»36 – «تام، مات»37 – «شک، کش»38 – «مس، سم»39 – «وزارت، ترازو»40 – «قشم، مشق»41 – «دیزی، یزید»42 – «ماما، امام»43 – «ورود – دورو»44 – «سینا، انیس»45 – «درمان، نامرد»46 – «ملک، کلم»47 – «پاک، کاپ»48 – «آشنا، انشا»49 – «شمشک، کشمش»50 – «تاریخ، خیرات»51 – «هلال، لاله»52 – «من، نم»53 – «قمر، رمق»54 – «مین، نیم»55  – «لیس، سیل»56 – «دامن، نماد»57 – «لاک، کال»58 – «رس، سر»59 – «یار، رأی»60 – «ورد، درو»61 – «راهب، بهار»62 – «غار، راغ»63 – «کل، لک»64 – «مه، هم»65 – «ریگ، گیر»66 – «شعر، رعش»67 – «شام، ماش»68 – «کر، رک»69 – «ناکس، سکان»70 – «توس، سوت»71 – «سالک، کلاس»72 – «سگ، گس»73 – «فرصت، تصرف»74 – «لوط، طول»75 – «درک، کرد»76 – «نامه، همان»77 – «شرع، عرش»78 – «رثا، اثر»79 – «روش، شور»80 – «مالک، کلام»81 – «آرزو، وزرا»82 – «زین نیز»83 – «مد، دم»84 – «حرف، فرح»85 – «طلسم، مسلط»86 – «لک‌لک، کل‌کل»87 – «مخ، خم»88 – «جازم، مزاج»89 – «مراحم، محارم»90 – «حول، لوح»91 – «نما، امن»92 – «کیش، شیک»93 – «ابر، ربا»94 – «لعن، نعل»95 – «ملا، الم»96 – «سرا، ارس»97 – «رقم، مقر»98 – «نادان»99 – «کشک»100 – «کلک»101 – «تحت»102 – «داماد»103 – «شمش»104 – «قاچاق»105 – «کمک»106 – «کیک»107 – «کپک»108 – «سس»109 – «گرگ»110 – «امّا»111 – «کبک»112 – «توت»113 – «نان»114 – «دود»115 – «پیپ»116 – «دزد»117 – «مهم»118 – «همه»119 – «تخت»120 – «داد»121 – «رادار»122 – «آیا»123  – «درد»124 – «شاباش»125 – «شش»126 – «آقا»127 – «ساس»128 – «کک»129 – «شوش»130 – «لعل»131 – «تحت»132 – «لال»133 – «همهمه»134 – «مادام»135 – «موم»136 – «تشت»137 – «قرق»138 – «تفت»139 – «آوا»140 – «کوک»141 – «شپش»142 –  «موسوم»143 – «موهوم»144 – «آرا»145 – «دد»146.

نمونه‌ای از متن مقلوب مستوی، در زبان فارسی

گرد آورنده
Comparative Education
منبع
آنآ، آتآ
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

KUBET