فرق میان گمشدن عینک آفتابی در ایران و در خارج
عینک من، گم شد؛ به همین راحتی؛ یعنی زیر دهها دوربین مداربسته و در یک فضای مسقف، عینک من، به همین راحتی، گم شد.
- سراسیمه، رفتم به همان جایی که نشانم داده بود؛ نشستم در داخل آب؛ یک توری و مانع هم داشت؛ چهقدر وسایل بود آنجا؛ انگشتر، عینک، کفش، گوشگیر، کفش شنا و ... آنجا، درواقع آخرش بود. عینک خودم را از بین آنهمه وسایل جمعشده در آنجا، یافتم و چهقدر هم، خوشحال شدم.
چند سال پیش، در یکی از کشورهای خارجی، در پارک آبی، عینک آفتابیام، در یکی از بخشهای پارک، تحت اثر فشار بالای آب، از روی صورتم، کنده شد و افتاد و گمش کردم؛ عینکِ تقریباً گرانقیمتی هم بود؛ تا آخر حضور و اتمام برنامه و مسیر پارک آبی، اندکی ذهنم مشغول همین گم شدن عینکم شد؛ خوُب، من بیخیالش شده بودم؛ در جایی به آن وسعتی، عینک که سهل است، آدم خودش هم گم بشود، شاید ساعتها طول بکشد تا پیدایش کرد؛ با اینحال، در پایان مسیر، وقتی موضوع را به یک آقایی که آنجا ایستاده بود و از کارکنان آنجا بود، گفتم، گفت: نگران نباشید؛ عینک شما، گم نمیشود! تصور کردم دارد با من شوخی میکند یا چون مرا خارجی دیده، خواسته سر به سرم بگذارد.
گفتم: منظورتان چیست؟ گفت: در این پارک، چیزی گم نمیشود. گفتم: خوُب، فعلاً که گم شده است. با دستش، جایی را نشان داد و گفت: لطفاً تشریف ببرید آنجا؛ در انتهای مسیر آب، عینک خودتان را پیدا کنید و بردارید. این جمله ایشان، آنقدر قاطع و همراه با اطمینان بود که من دیگر چیزی نگفتم؛ سراسیمه، رفتم به همان جایی که نشانم داده بود؛ نشستم در داخل آب؛ یک توری و مانع هم داشت؛ چهقدر وسایل بود آنجا؛ انگشتر، عینک، کفش، گوشگیر، کفش شنا و … آنجا، درواقع آخرش بود. عینک خودم را از بین آنهمه وسایل جمعشده در آنجا، یافتم و چهقدر هم، خوشحال شدم.
حالا برگردیم به اپیزود دیگر و مشابه این قضیه در ایران خودمان در چند سال قبل از آن:
در فرودگاه یکی از شهرها، وارد سالن که شدم، مستقیم رفتم به قسمت اطلاعات و محض اطمینان از زمان پرواز که کمی جابهجا شده بود، از کارمند بخش اطلاعات، سؤالی کردم؛ قبل از سؤال، عینک آفتابیام را برداشتم و از روی عادت، گذاشتم روی سکوی جلوی اتاقک اطلاعات؛ داخل سالن که داشتم قدم میزدم؛ بعد از مدت کوتاهی، متوجه شدم و یادم افتاد که عینکم را جاگذاشتهام؛ با سرعت و با بلند برداشتن قدمهایم، برگشتم به همان باجه اطلاعات؛ خوُب معلوم بود و طبیعی بود که عینکم، سرِ جایش نباشد.
از خانم کارمند که پرسیدم، گفت خبر ندارد؛ خوُب من انتظاری هم نداشتم اینکه ایشان خبر داشته باشد؛ فقط خواستم ببینم آیا شاید یک نفری آن را ندیده و برنداشته و به داخل باجه اطلاعات، نداده است؟ بله عینک من، گم شد؛ به همین راحتی؛ یعنی زیر دهها دوربین مداربسته و در یک فضای مسقف، عینک من، به همین راحتی، گم شد.
رسانه یادآوری، صدای رسای همه مردم