ویژه یادآوری

Creative Entrepreneurs

برخلاف صنایع کلی، روند ماجراجویی کسب‌و‌کار، نه‌تنها در مورد یک ایده است، بلکه محصولات بسیاری از صنایع خلاق، ایده‌ها، تجربیات، فرهنگ و یا ترکیبی از هر یک از این موارد هستند؛ بنابراین، از طریق استفاده از ظرفیت خلاق در کارگران خلاق و یا تجربه تعامل عاطفی از طریق یک فرایند تولید، نتیجه این فرایند، یعنی یک محصول خلاق، به دست می‌آید که ارائه‌دهنده یک مدل اجتماعی خاص، اندازه‌گیری و معنای فرهنگی می‌باشد که زندگی مشتریان را، تحت تأثیر قـرار می‌دهد

خلاصه نوشته
  • ماهیت کارآفرینی، بسیار رنگارنگ و پویا است. کارآفرینان، به‌طور کلی، افرادی هستند که تمایل به خطرکردن دارند؛ دارای روح حیوانی هستند؛ با اصرار، برای رسیدن به خودشناسی، استقلال و رفاه، تلاش می‌کنند. آنها، «مهارت‌ها و ظرفیت شناختی قابل توجهی» را نشان می‌دهند و نیروی بسیار زیادی، برای تحمل فشار دارند. برای یک فرد عادی، داشتن حتی یکی از این ویژگی‌ها، می‌تواند به‌عنوان قدرت شخصی مهمی در شغل و یا موفقیت‌های حرفه‌ای، تلقی شود. برای تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق در دنیای تجاریِ بیشتر در حد ظالمانه در وضعیت کنونی اقتصاد جهانی، فرد می‌بایست صفات متعددی داشته باشد.

Changing Other People’s

:Mind

Creative Entrepreneurs

 

Linda Watterson (Faculty of Creative Industries Queensland University of Technology)

نویسنده: Linda Watterson

مترجم: محمدرضا باقرپور

تغییر ذهن افراد:

کارآفرینان خلاق

چکیده

کارآفـــرینان خلاق، یعنی مدیران اجرایی‌ای که در بخش صنعتی اقتصاد، فعالیت می‌کنند، دارای ویژگی‌های متمایزی هستند که مردم اطرافشان را، تحت تأثیر قرار می‌دهند و این، با توجه به ماهیت صنایع خلاق، موقعیت آنها در جامعه و روابطشان با افرادی که در حوزه کسب و کارشان هستند، شکل می‌گیرد. در حالی‌که تحقیقات زیادی، با تمرکز بر توسعه صنعت، وجود دارد، پژوهش در زمینه کارآفرینان خلاق، به‌عنوان یک گروه، بسیار کمتر، بوده است؛ چه رسد به نفوذ این افراد بر مردمی که با آنها در ارتباط هستند.

این تحقیق، از طریق کاوش پیشینه کارآفرینی در صنایع خلاق، تمرکز ویژه بر رهبری کاریزماتیک و اشتراکی، روانشناسی شناختی و روانشناسی کارآفرینی، اقدام به ادغام مفاهیمی از رشته‌های مختلف، می کند و نتیجه می‌گیرد که کارآفرینان خلاق، به‌عنوان یک گروه خاص از کارآفرینان، بر افراد دیگـــری که در حوزه عملیاتــی‌شان هستند، تأثیــــر می‌گذارند. این حوزه‌های عملیاتی، به لحاظ فرهنگی محرک هستند. کارآفرینان خلاق، طرز فکر مردم را، از طریق ویژگی‌های ذاتی آنها  و نیز ماهیت صنایع خلاق، تغییر می‌دهند.

مقدمه

صنایع خلاق، که همچنین گاهی اوقات، به‌طور گسترده، به‌عنوان اقتصاد خلاق، به آن اشاره می‌شود، به‌مدت بیش از یک‌دهه، مورد توجه تعداد کثیری از دانشگاهیان، کارشناسان صنعت و سیاست‌گذاران(در تمامی سطوح دولت) بوده و بر اقتصاد محلی، منطقه‌ای و جهانی، تأکید داشته است. (هاوکینز 2001، صفحه 122، هنری 2007؛ هارتلی 2005).

کارآفرینان، به‌عنوان یکی از عوامل فیزیکی انسانی و همچنین نوعی از نیروی کار نافذ در اقتصاد، در مرکز توجه برای مطالعه کارآفرینی بوده‌اند که این توجه، به اواسط قرن هجدهم و مطالعات انجام شده توسط کانتیلون (مورفی، لیائو و ولش، 2006)، بانکدار ایرلندی شاغل در فرانسه، برمی‌گردد.

کارآفرینان خلاق، که به‌سادگی، با ترکیب دو مفهوم صنایع خلاق و کارآفرینی تعریف شده است، برای هدف این مقاله، به صاحبان کسب و کار/ مدیرانی اتلاق می‌شود که سرمایه‌گذاری/ شرکت‌های خود را در صنایع خلاق، به پیش می‌برند؛ آنها، کسب و کارخود را، همانند هر کارآفرینان دیگر، برای یک‌مدت طولانی، مدیریت کرده‌اند؛ بدون اینکه، به‌عنوان یک گروه دسته‌بندی شده باشند.

برخی از این کارآفرینان خلاق، حتی نمی‌دانند که به این گروه خاص از افراد تعلق دارند و اینکه ارزش توجه بسیار بیشتری، نسبت به قبل را دارا هستند. با توجه به این مسأله، کمبود پژوهش در خصوص کارآفرینان خلاق، مشهود است.

اگر چه، تحقیقات در خصوص کارآفرینی، توسط برخی دانشگاهیان، به صورت تکه‌تکه، متنوع و متضاد(مورفی و همکاران. 2006) انجام شده و حتی، در برخی از موارد، به صورت نادرست، طبقه‌بندی گردیده(وکچیو2003)، لذا اهمیت کارآفرینی، توسط بسیاری از دانشگاهیان و پزشکان (آلدریچ 2001؛آدرچ 2002؛ لیدبیتر و الکی2001؛ پراگ و ورسلوت2007) مورد بحث قرار گرفته و تأیید شده است.

کارآفرینی، فرصت‌های اشتغال، نوآوری در بازار، رفاه اجتماعی و اقتصادی و موارد دیگری را ایجاد می‌کند. این امر، به‌خصوص در اقتصاد مدرن، درست است که در آن تکنولوژی و تمام انواع دانش، به جوهر مشاغل تبدیل می‌شود.

در حوزه روانشناسی، اگرچه کارآفرینی در حوزه‌هایی، مانند: امور مالی، نهادها، سازمان، عملیات و حتی فرهنگ، تجزیه و تحلیل شده است، پیشینه تعامل بین کارآفرینان و افراد دور و بر آنها، عمیقاً ناکافی است. حتی در زمینه‌های محدودی از پژوهش، از جمله پژوهش در خصوص تأثیرات رفتارهای کارآفرینی بر زیردستان، نتیجه به دست آمده، محدود به این مفهوم است که رفتارهای کارآفرینی، تأثیر مثبتی، بر سطح رضایت زیردستان دارند (پیرس، کرامر و رابینز 1997). این که آیا این نوع رفتار، عملاً تغییری در طرز تفکر، قضاوت و رفتار مردم ایجاد می‌کند، تقریباً هیچ نشانه‌ای وجود ندارد. این موضوع، هسته اصلی سؤالی است که این مقاله، تلاش خواهد کرد بدان پاسخ دهد.

این مقاله، تلاش می‌کند برای استنباط این که آیا کارآفرینان خلاق، به عنوان یک گروه منحصر به فرد از کارآفرینان، ذهن دیگران را تغییر می‌دهند یا نه؟، به خصوص در زمانی که صنایع خلاق، امیدوارترین بخش در قرن جدید در نظر گرفته می‌شود. این امر، با رسم نظریه‌هایی، از رشته‌های مختلف، به دست خواهد آمد.

با در نظر گرفتن این مسأله، مقاله حاضر، در الگوی زیر، سازماندهی شده است:

در مرحله اول، این مقاله، به بحث در مورد ویژگی‌های کارآفرینان خلاق، به‌ویژه تعامل بین کارآفرینان خلاق و کسانی که در اطراف آنها هستند، می‌پردازد؛ با مفاهیمی، همچون:

1)صنایع خلاق، شامل: فرایند انتشار فرهنگی می‌شود(RAE 2007؛ 2005)

و

2) کارآفرینی رهبری نیز هست. بحث در مورد عدم تقارن رهبران و پیروان در بستر کسب و کار وجود خواهد داشت.

در مرحله دوم، یک طرح کلی، از رویکرد روان شناختی شناخت در هوش انسان و اشکال تغییر ذهن ارایه خواهد شد. مهمتر از همه، طرح‌های فوق، به شکل منطقی، ترکیب خواهند شد تا به یک نتیجه‌گیری در خصوص نفوذ کارآفرینان خلاق، بر جنبه‌های تغییر ذهن افرادی که در اطراف آنها هستند، دست یافته شود.

خطر کردن، در صنایع خلاق

ماهیت کارآفرینی، بسیار رنگارنگ و پویا است. به گفته آلن اسکات(1999)، کارآفرینان، به طور کلی، افرادی هستند که تمایل به خطر کردن دارند، دارای روح حیوانی هستند، با اصرار برای رسیدن به خودشناسی، استقلال و رفاه، تلاش می‌کنند. آنها «مهارت‌ها و ظرفیت شناختی قابل توجهی» را نشان می‌دهند (صفحه 4) و نیروی بسیار زیادی، برای تحمل فشار دارند.

برای یک فرد عادی، داشتن حتی یکی از این ویژگی‌ها، می‌تواند به‌عنوان قدرت شخصی مهمی در شغل و یا موفقیت‌های حرفه‌ای تلقی شود. برای تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق در دنیای تجاری بیشتر در حد ظالمانه در وضعیت کنونی اقتصاد جهانی، فرد می‌بایست صفات متعددی داشته باشد.

ریسک‌پذیری، در میان بسیاری از ویژگی‌های دیگر، در کارآفرینی، بیشتر مورد صحبت قرار گرفته است؛ چرا که خطر کردن، رایج‌ترین ارتباط را، با شکست دارد و اگر با آن برخورد مناسبی نشود، مخرب و در بسیاری از موارد، کشنده است. اگرچه، به‌طور گسترده‌ای در نظر گرفته می‌شود که در شروع یک کسب‌وکار، شانس بیشتری برای شکست هست(کاسون2005)، مقیاس خطر کردن مرتبط با عملیات، در هر مرحله از پیشرفت کسب و کار وجود دارد.

در صنایع خلاق، پذیرش تولید، رابطه تنگاتنگی، با «سلیقه» مشتریان دارد (اسکات 2008؛ کیوز 2000)، که غیرمنطقی‌ترین عامل، در آرایه رفتارهای مشتری است. بنابراین، خطرکردن در کسب‌وکار، به‌عنوان یک سرمایه‌گذاری خلاق، برای حفظ یک کسب و کار پایدار، با به دست آوردن شناخت از بازار، حاصل می‌شود که حتی با وجود تمام خطرات مرتبط با مشاغل در صنعت بیشتر است.

ویژگی‌های کارآفرینان خلاق

در بحث در مورد مدیریت خلاقیت، هاوکینز، پنج ویژگی متمایز از کارآفرینان خلاق را تشریح می‌کند: چشم‌انداز، تمرکز، قدرت فکری مالی، غرور و فوریت (هاوکینز2001). کارآفرینان خلاق، در عقاید خود، مصمم هستند و این باورها را نمی‌توان از ذهن آنها پاک کرد تا زمانی که آنها، آن را به واقعیت تبدیل کنند و یا قبول کنند که رسیدن به هدف (احتمالاً با بیش از یک اقدام) غیرممکن است. فراست مالی آنها، در درکی که در ذهنشان دارند، آشکار می‌شود و برای آنها، فقط اعداد مالی به خوبی صحبت می‌کنند. آنها، به راحتی، از ایده خود دست نمی‌کشند و به این ایده، افتخار می‌کنند.

مهمتر از همه، ثبات ایده آنها، فوریت اجرای آن را تسهیل می‌کند؛ چرا که آنها «نمی‌توانند به هر چیز دیگری فکر کنند» (صفحه 131). با توجه به گفته‌های هاوکینز، «غریزه و آزادی برای داشتن عکس‌العمل سریع به ایده‌ها و تغییرات جدید در بازار» گواه آن است که چرا اکثر کارآفرینان خلاق  «به تنهایی و یا در گروه‌های کوچک» فعالیت می‌کنند (صفحه 131).

بر اساس تمام این ویژگی‌ها و نقاط قوت، سه جنبه اصلی وجود دارد (نیجکامپ 2003) که روحیه کارآفرینی را در یک فرد عادی، به وجود می‌آورد:

· انگیزه شخصی که شامل: نیاز به موفقیت، منبع کنترل و ریسک‌پذیری می‌شود.

· محیط اجتماعی، از جمله: جابه‌جایی اشتغال، وضع نسبت به عملکرد(میل به استقلال)، اعتبار و در دسترس بودن منابعی، همچون معافیت‌های مالیاتی.

· فرهنگ کسب و کار بیرونی، از جمله: سطح شناخت کارآفرینی در جامعه، تغییر فنی، تغییرات ساختاری در ترکیب و سازمان های صنعتی، تغییرات در بازار کار، تغییر در ساختارهای نهادی و دولتی و یا تغییرات اجتماعی و جمعیت شناختی.

برخی از عوامل، تشویقی برای کارآفرینی محسوب می‌شوند که به کارآفرینان، موضوعی را برای پیگیری می‌دهند؛ در حالی که برخی از عوامل، نیروهای منفی هستند که  فرد را در سختی قرار می‌دهند و باعث می‌شوند که آنها، برای رسیدن به وضعیت بهتر، به روش انفعالی مبارزه کنند.

چهار مواد تشکیل‌دهنده  کارآفرینان خلاق/ فرهنگی

مانند تمامی کارآفرینان، کارآفرینان خلاق / فرهنگی، استقلال را ترجیح می‌دهند؛ بنابراین، آنها می‌توانند به‌طور کامل، از ظرفیت‌هایشان، تجاری و یا خلاق، استفاده کنند؛ بدون محدودیت‌هایی که به‌طور معمول در سازمان‌های بزرگ طبیعی است ( لیدبیتر و الکی 1999). کارآفرینان فرهنگی، جدای از در اختیار داشتن ویژگی‌های عمومی کارآفرینان، از جمله: انگیزه، تعهد دراز مدت، حس رسیدن به هدف و قدرت تمرکز بر اهداف خاص، این ویژگی متمایز را دارند که با هم صنف‌های خود، بسیار در رقابت هستند؛ چرا که در این بخش خاص از اقتصاد، “مد و فن‌آوری می‌تواند بسیار به سرعت در حال تغییر باشد” (صفحه 24). با توجه به لیدبیتر و الکی، رویکرد کارآفرینان فرهنگی به کار، بر اساس چهار عنصر زیر است:

  1. هیچ تفاوتی، بین مصرف و تولید وجود ندارد: خلاقیت، یک پروسه بدون توقف و روزافزون است؛ یک مصرف‌کننده فعال بودن بازخورد ارزشمندی برای کار فرد ارایه می‌دهد.
  2. برای یک کارآفرین فرهنگی، هیچ تفاوت روشنی، بین کار و غیرکار وجود ندارد: اوقات فراغت، آرامش و سرگرمی، به‌اندازه زمان کار، برای آنها مهم است؛ چرا که بهترین ایده‌هایی که بسیاری از کارآفرینان فرهنگی دارند، اغلب زمانی ظهور می‌کند که آنها در حال کارکردن نیستند.
  3. آنها، فردیت را، با همکاری، ادغام می‌کنند: کارآفرینان فرهنگی، به فردیت، به اندازه همکاری، اهمیت می‌دهند. با توجه به ماهیت  کارشان ، “آنها همکاری می‌کنند تا رقابت کنند”(صفحه25).
  4. آنها بخشی از یک جامعه خلاق گسترده‌تر هستند: بخشی از یک جامعه خلاق بودن که به طور معمول، در شهرها، در مؤسسات آموزشی، مراکز هنری و یا مراکز رسانه‌ای واقع شده‌اند، به کارآفرینان فرهنگی، امکان دسترسی به ایده‌های خلاق، اطلاعات تماس، دانش و مهارت و همچنین حس رقابت و همکاری را می‌دهد.
یک مفهوم مهم را می‌توان از این عوامل استنباط کرد که بر اساس آن، کارکرد عملیاتی کارآفرینان خلاق، به سایر بخش‌های زندگی آنها نیز مربوط می‌شود و نه فقط  “ساعات اداری‌شان”. در این اثنا، این افراد، تقریباً در هر ساعت از زمان بیداری خود و یا هر موقعیتی که قرار دارند، به کسب و کار و یا هدف‌های مربوط به آن می‌اندیشند. بنابراین، تمام جنبه‌های کارآفرینان خلاق یعنی نه‌تنها جنبه‌های تجاری و سازمانی، بلکه جنبه‌های اجتماعی و شخصی، باید در هر مطالعه کارآفرینی خلاق، مدنظر گرفته شود.

 

انتشار فرهنگی و رهبری

در مطالعه کارآفرینان خلاق، کارآفرینی و سرمایه‌گذاری که دو جنبه مرتبط با تعامل بین کارآفرینان خلاق هستند، به‌عنوان افرادی باانگیزه، بانفوذ و یا الهام‌بخش، بر کسانی که در اطراف آنها تلقی می ‌شوند، محسوب می‌شوند.

انتشار فرهنگی به عنوان یک فرایند

در روند کلی صنایع، صرفاً خود فرایند کارآفرینی، در بسیاری از موارد، راجع به ایده‌ها است؛ ایده‌هایی، همچون: چه‌گونه یک محصول خاص را، بر اساس ویژگی‌های محصول، توسعه داده و بازاریابی کنیم، سلیقه و تمایل مشتریان مورد نظر و نیز نیازهای فصلی و یا زودگذر. در صنایع خلاق، این مقوله، یک موضوع کاملاً متفاوت است.

با توجه به تعریف بریتانیای کبیر از صنایع خلاق که در اسناد مربوط به ثبت صنایع خلاق در سال 2001 آورده شده است، صنایع خلاق، عملاً خلاقیت‌گرا، دانش‌مدار و مطیع عقل/ استعداد هستند (2001DCMS). برخورداری از این ویژگی‌ها، ماهیت تولید صنایع خلاق را، به صورت غیرعملی، پایه‌ریزی می‌کند (آگستام2007). همچنین، تعاملات و نشاط در بخش احساسی نیروی کار وجود دارد که با خروجی  کسب و کار خلاق، اشتراک دارد (RAE 2007).

این ذهنیت مشترک “در زبان، شیوه‌ها و عملکرد کارآفرینان خلاق تولید می‌شود، به‌عنوان افرادی که هویت خود را بیان می‌کنند، به انرژی عاطفی خود و توانایی‌های خلاقشان از طریق کارشان مسیر می‌دهند.” (صفحه68).

از این مفهوم به‌راحتی می‌توان نتیجه گرفت که برخلاف صنایع کلی، روند ماجراجویی کسب‌و‌کار، نه‌تنها در مورد یک ایده است، بلکه محصولات بسیاری از صنایع خلاق، ایده‌ها، تجربیات، فرهنگ و یا ترکیبی از هر یک از این موارد هستند. بنابراین، از طریق استفاده از ظرفیت خلاق در کارگران خلاق و یا تجربه تعامل عاطفی از طریق یک فرایند تولید، نتیجه این فرایند، یعنی یک محصول خلاق، به دست می‌آید که ارایه‌دهنده یک مدل اجتماعی خاص، اندازه‌گیری و معنای فرهنگی می‌باشد که زندگی مشتریان را، تحت تأثیر قـرار می‌دهد. (RAE 2007؛آگستام2007).

این نوع تعامل، بخشی از فرآیندی است که توسط رائه، به‌عنوان انتشار فرهنگی نامیده شده است(RAE 2007؛ 2005)،  که هم معنی با مفهوم چهارگانه کارگران خلاق است که توسط لیدبیتر و اک مورد بحث قرار گرفته است. انتشار فرهنگی از “مفاهیم استاتیک و محدود “تولید و مصرف فرهنگی” توسعه یافته است؛ یعنی از طریق بررسی فرآیندهای اجتماعی و خلاق که از طریق آن ارزش نمادین و تجاری با تعامل بین مخاطب و شرکت خلاق ایجاد شده است.”(صفحه63). این مقوله حتی به روندی تکامل می بخشد که به لطف تکنولوژی جدید و مفهوم جدید، مخاطبان منفعل، از طریق مشارکت در گفتمان فرهنگی و نمادین تکامل می یابند(صفحه64).

این انعطاف‌پذیری انتشار فرهنگی، در بهره‌برداری از برخی از کسب‌وکارهای خلاق، ضروری است. این ویژگی متمایز کسب و کار خلاق در تعامل بین کارآفرینان خلاق و مشتریان / مخاطبان آنها از طریق مصرف محصولاتشان، نشان‌دهنده یک مسیر مستقیم به این مفهوم است که کارآفرینان خلاق، که این فرایند خلاق را مدیریت می‌کنند، نفوذ قابل توجهی در مشتریان دارند.

کارآفرینی، به عنوان رهبری

همانطور که قبلاً بحث شد، کارآفرینی، در طول تاریخ، در بعد فردی، مورد بررسی قرار گرفته است. همان‌طور که آنتوناکیس و آتیو اشاره می‌کنند، رفتار کارآفرینان و رفاه روانی آنها برای بقا و پایداری سرمایه‌گذاری، قابل توجه و حیاتی می باشد تا نه‌تنها خود، بلکه دیگران را نیز متقاعد کنند(2006):

“شاید حتی در بعد مهمتر، آنها باید مشتریان خود، دارندگان منابع خارجی و کارکنان خود را نسبت به پایایی، شایستگی و ارزش چشم اندازهایشان متقاعد کنند. کارآفرینان باید دیدگاهی را طراحی کنند که نشاط بخش و قانــع کننده است و با خواسته های کسانــی که نیاز به تطابق با چشم انداز آنها را دارنــد، درهـم می آمیزد. کارآفرینان باید از این چشم انداز استفاده کنند تا به پیروان داخلی و خارجی خود الهام ببخشند. کارآفرینان می بایست این اعتماد را ایجاد کنند که چشم انداز آنها دست یافتنی است.

در نهایت، کارآفرینان باید فرایند سازمانی را به‌طریقی مدیریت کنند که ایده آنها از یک چشم‌‎انداز نهادینـــه‌شده، به انجـــام معامـــلات در یک زمینـــه اجتماعـــی و اقتصادی تبدیــل شود. (صفحه189)

بنابراین، برای دستیابی به تمام این اهداف، کارآفرینان باید دارای صفات رهبری باشند که این از طریق برخورد روزمره آنها با مردم در اطرافشان آشکار می‌شود. دیدگاه رهبری یک بعد جدید به کارآفرینی می‌افزاید:(1) ارایه مفاهیم، نظریه‌ها و مدل‌های پخته‌تر در رهبری که به مطالعه کارآفرینی می‌انجامد؛ (2) گسترش موضوعات پژوهش، از حوزه تک‌بعدی، به حوزه چندبعدی.

رهبران و پیروان، دو بعد از مطالعه رهبری هستند و در متن این مقاله، بررسی دو بعد از مفهوم رهبری، به جای صرف رهبر، بسیار حیاتی است. با تمرکز بر رهبران، سیستم های مختلفی برای مطالعه رهبری وجود دارد؛ اما برای هدف این مقاله، در خصوص اعمال نظریـــه هــــای رهبری بر صنایــــع خلاق، “رهبری کاریزماتیــک” و “رهبری مشترک” مناسب تر به نظر می رسد.

رهبری کاریزماتیک

رهبری کاریزماتیک، در اصل به جنبه‌های دینی مربوط می‌شود و توسط محققان مشهوری، از جمله:  وبر و هاوس، به یک چارچوب مفهومی‌تر، توسعه داده شده است (مورفی و انشر2008). در مدل‌سازی مطالعه رفتار رهبران کاریزماتیک، کانگر و کاونگو (1994)، با توجه به تمامی ویژگی‌های لازم برای اندازه‌گیری، بر روی شش عامل رفتاری در رهبران کاریزماتیک، تمرکز می‌کنند.

فهرست عوامل رفتار و رفتار مربوط، به شرح زیر است:

. چشم‌انداز و ارتباطات الهام‌بخش: ایجاد انگیزه، الهام‌بخشی، صحبت هیجان‌انگیز، ارایه چشم‌انداز، بسط ایده‌های جدید برای آینده‌سازمان.

· حساسیت به محیط اطراف: شناخت محدودیت‌های اجتماعی، فرهنگی و فیزیکی سازمان، موانع درون سازمان و توانایی‌ها، مهارت‌ها و یا محدودیت‌های اعضا. همچنین به رسمیت شناختن  فرصت، برای رسیدن به اهداف سازمانی یا شخصی.

· رفتارهای غیرمتعارف: روش‌های غیرمتعارف و یا منحصربه‌فرد، برای رسیدن به اهداف سازمانی.

· خطر شخصی: فعالیت‌های مرتبط با خطر شخصی و ایثار فردی و یا تحمیل هزینه‌های شخصی بالا، برای رسیدن به اهداف سازمانی.

· حساسیت به نیازهای اعضا: حساسیت نشان دادن و یا توجه شخصی به نیازها یا احساسات اعضا.

· بهینه‌سازی وضعیت موجود: حفظ وضع موجود و یا عملکرد غیرمخاطره‌آمیز و تثبیت شده، برای رسیدن به یک هدف سازمانی.

با توجه به بحث در خصوص ویژگی‌های کارآفرینان خلاق، موارد ذکرشده، با ویژگی‌های کارآفرینی در صنایع خلاق در تناسب هستند و با بقا، تعمیر و نگهداری و گسترش کسب‌وکار تحت محیط متمایز از اقتصاد خلاق، منجر به موفقیت می‌شوند.

با توجه به نفوذ یا تأثیر رهبران در حوزه رهبری، ارتباط بیشتری از رهبری کاریزماتیک را می‌توان با تمرکز بر رفتار و یا طرز فکر پیروان نشان داد. با استناد به رویکرد روانکاوی چشم انداز پیروان که ویژگی‌های شخصی این رهبر کاریزماتیک یا رفتار وی را دریافت می‌کنند و تحت تأثیر آن هستند، گابریل(1997) توجه ما را به دو فرایند مهم در وضعیت روحی روانی پیروان در برخورد با رهبران جلب می کند: آرمان و شناسایی.

آرمان‌گرایی، هنگامی رخ می‌دهد که پیرو در یک الگوی فیزیکی، مانند یک جلسه طولانی‌مدت، با رهبر مواجه می‌شود. پیروان گاهـی اوقات حتی بـدون اینـکه متـوجه شـوند، رهبـر خـود را بـه‌صورت آرمانی، تصویـر می‌کنند (صفحه321). این حالت از ذهن، یک مکانیسم روانی برای فرآیند تغییر ذهن را فراهم می‌کند.

شناسایی نیز زمانی رخ می‌دهد که پیرو، تماس شخصی با یک رهبر دارد و این رهبر علاقه و نگرانی شخصی خود را نسبت به احساسات، نگرانی ها، دلواپسی ها و یا ایده‌های پیروان، نشان می‌دهد.

پیروان، رهبر را به عنوان یک مدل شناسایی می‌کنند؛ یعنی کسی که از او تقلید می کنند تا روزی تبدیل به فردی مثل رهبر شوند و از آنجا که شناسایی به عنوان یک وعده عمل می کند، در نهایت آنها نیز تبدیل به رهبر شوند. در اینجا نیز، حالت ذهنی نشان دهنده شرایط روانی برای تغییر ذهن پیروان است.

رهبری مشترک

رهبری مشترک، یک مفهوم منطقی جدید است و از این ایده نشأت گرفته است که ممکن است حتی پیروان، بتوانند در یک محیط تیمی، از طریق نفوذ همکار به همکار خود را رهبری کنند(کاکس، پیرس و سیمز 2003). “رهبری مشترک، شامل فرایند تأثیر متقابل بین اعضای تیم است که در آن، عامل و هدف تأثیر با توجه به ماهیت وظیفه خاص تیمی و دانش، مهارت ها و توانایی اعضای تیم تغییر می کند”( صفحه171). رهبری مشترک، جایگزین رهبری سنتی عمودی نیست؛ بلکه مکمل رهبری عمودی است.

این رهبری به خصوص به بحث های رهبری برای تیم های خلاق مربوط می شود که در آن، اکثر اعضای تیم، با توجه به ماهیت آثار خلاق یک زمینه خاص از تجربه و تخصص را دارا هستند(مورفی و انشر 2008). رهبری ظرفیت مشترک در تیم های سازمانی مدرن مهم است؛ چرا که از طریق دادن احساس مالکیت، به علت داشتن نقش رهبری در پروژه، حالت رضایت بیشتری را  برای زیردستان فراهم می آورد. این حالت از ذهن باعث می شود تغییر ذهن ممکن و یا قابل دسترس تر گردد.

شایان ذکر است که عدم تقارن در اکثر روابط پیرو – رهبر وجود دارد (گابریل 1997). در حوزه رهبری کاریزماتیک، تأثیر یا نفوذ تقریباً از یک‌جهت، از رهبر به پیرو، است. در حالی که در حوزه رهبری مشترک، تأثیر یا نفوذ رهبر، از طریق رهبری در عملیات روزانه، همچنان غالب است. رهبری عمودی، با توجه به عملکرد اصلی آن، موضوع اصلی بین این دو رهبری یکپارچه و تداخلی است. در حالی که رابطه مشترک مبتنی بر همکاران هنوز چشم انداز رهبری بر کل تیم را دارد. این مفهوم یک پایه و اساس برای توانمندسازی تغییر ذهن را در بخشی از رهبری اعطا  می‌کند.

هوش انسان و اشکال تغییر ذهن

ذهن، چیزی است که یک شخص، فکر و یا احساس می‌کند. راه و روش تفکر، احساس و حتی آرزو کردن است. افکار آگاهانه، نظر، قصد و هدف است. توانایی ذهنی و عقل است (هورنبی 1993). به‌عبارت دیگر، ذهن آگاهی یک فرد بر اساس عقل است؛ چه کوچک باشد مانند نوزادانی که تازه متولد شده‌اند و چه پیچیدگی درون یک فرد بزرگسال را داشته باشد. به‌منظور درک اینکه ذهن چگونه تغییر می‌کند، بسیار مهم است بدانیم به‌عنوان انسان‌های برابر، ما دارای چه هوشی هستیم و اشکال فعالیت‌های ذهن را صرف‌نظر از نقش آن در یک سازمان بررسی کنیم؛ یعنی آیا این نقش به‌عنوان یک کارفرما یا کارمند است و اینکه آیا به‌عنوان یک رهبر است یا یک پیرو.

هوش هشت و نیم و ارتباط آن، با کارآفرینی

به گفته پروفسور هوارد گاردنر، برنده جایزه مک آرتور که نظریه هوش چندگانه را در بهترین کتابش، قاب ذهن در سال 1983 آورده است، هشت و نیم، شکلی از هوش در چهار گروه طبقه‌بندی  شده است(گاردنر، 2004).

گروه نخست، هوش نماد تحلیلگر است که شامل هوش زبانی و هوش منطق- ریاضی می شود. این هوش پایه است که توانایـی فرد را در زبـان و همان طور که نـام آن نـشان می‌دهد، در تحلیل منطق و ریاضی تسهیــل می‌بخشد که برای هر کسی جهت زندگی و زنده ماندن اساسی هستند؛ چه برسد به کارآفرینان.

گروه دوم هوش توسط گاردنر هوش “غیرمتعارف” نامیده می‌شود که شامل: چهار نوع هوش است: هوش موسیقی، هوش فضایی، هوش زیبایی شناختی  و هوش ناتورالیسم.

در حالی که نام سه مورد دیگر به‌خودی‌خود گویا است، هوش ناتورالیسم،  اشاره به توانایی لازم برای “ایجاد تفاوت مهم در جهان طبیعی” دارد (صفحه36)، یعنی  فرق قایل شدن بین یک مورد، مثل یک درخت، مرغ، سنگ و یا ماشین با دیگر موارد. شایان ذکر است که هوش ناتورالیسم، با توجه به گفته‌های گاردنر، به‌شدت دنیای محصولات قابل لمس را در برمی‌گیرد؛ چه در خصوص خرید مواد خام، جمع‌آوری قطعات و یا چه‌گونگی مصرف محصولات.

از دیدگاه گاردنر، ارتباط  این هوش‌ها، در دنیای کسب‌وکار متفاوت است. به‌عبارت دیگر، در برخی از کسب‌وکارها، فرد برای رهبری سرمایه‌گذاری، نیاز به هوش غیرمتعارف ندارد؛ اما استنتاج متون صنایع خلاق صورت متفاوتی را نشان می‌دهد. داشتن هوش موسیقی، فضایی و درک خوبی از حس زیبایی شناسی و ناتورالیسم برای یک کسب‌وکار خلاق اساسی می‌باشند. به‌عنوان مالک، یک کسب و کار خلاق، حتی اگر فرد در هر یک از این انواع هوش برتری نداشته باشد، حداقل داشتن قدرت درک، شناسایی، حفظ، استفاده، یکپارچه سازی و پرورش این هوش، امری ضروری است.

گروه سوم هوش یعنی هوش فردی، به حوزه کسب و کار بیشتر مربوط می شود و از دو بخش، تشکیل شده است: هوش میان‌فردی و هوش درون‌فردی. در حالی که هوش میان‌فردی به‌دلیل ارتباط با تفاوت‌های میان افراد، از هوش درون فردی، مهمتر به‌نظر می‌رسد ولی هوش درون‌فردی، سنگینی بیشتری را دارد با در نظر گرفتن اینکه “کسانی که درک قوی‌تری از نقاط قوت و نیازهای خود دارند، در موقعیت بسیار بهتری نسبت به کسانی هستند که دانش محدود و یا معیوب نسبت به خود دارند” (صفحه40). در حوزه کسب‌وکار، به‌ویژه هنگامی که بحث در مورد کارآفرینان است، این دو نوع هوش، برای مشاغل موفق ضروری هستندکه اساس مکانیزم دستور کار در مقاله حاضر نیز هست.

تغییر ذهن افراد

با توجه به کارآفرینی از نقطه نظر رهبری(پیرس و همکاران 1997؛وکچیو 2003؛ گابریل 1997؛ مورفی و انشر 2008؛ آتیو و آنتوناکیس2006)، گروه چهارم هوش که گاردنر به‌عنوان هوش وجودی مطرح می‌کند، ارتباط قابل توجهی با تغییر ذهن دارد. اگر چه هوش وجودی، به‌دلیل فقدان شواهد فیزیکی در عصب‌شناسی توسط خالق آن تنها به‌عنوان نیمه‌هوش مطرح شده است، این هوش مستلزم استعداد انسان برای تأمل در سؤالات حیاتی زندگی است؛ سؤالاتی همچون: “ما، چه کسانی هستیم؟ چرا ما، اینجا هستیم؟ چه اتفاقی برای ما خواهد افتاد؟ چرا ما می‌میریم؟ در پایان چه خواهد شد؟” اگرچه اداره یک کسب و کار به‌طوری که یک کارآفرین انجام می‌دهد، به مفهوم تعمق در سؤالات مذهبی یا معنوی در هر لحظه از زندگی کاری نیست ولی رضایت شغلی کارفرمایان و کارکنان در خصوص عملکرد و رضایت آنها از مقام خود در محیط کسب و کار حیاتی است.

اهرم های تغییر ذهن

ذهن، دربردارنده همه انواع بازنمودهای ذهنی است که در اثر نتایج یک یا چند شکل از کاربرد هوش تشکیل یافته‌اند. تغییر ذهن در اثر فرآیندهای مختلف آشکار می شود (گاردنر، 2004). گاردنر قبل از تجزیه و تحلیل تغییرات ذهن در شش عرصه مختلف، هفت شکل از تغییر ذهن را پیشنهاد می‌دهد که به‌اندازه یک ملت، عریض و به‌اندازه ذهن یک فرد، کوچک  است.

  1. دلیل: این فرآیند، شامل: شناخت و ارزیابی ویژگی‌ها و قضاوت کلی با استفاده از منطق، شباهت‌ها و طبقه‌بندی‌ها است.
  2. تحقیقات: این روند، روش‌های مختلفی از مجموعه داده‌های مرتبط و قضاوتهای بسط داده‌شده از داده‌های جمع‌آوری شده را دربرمی گیرد که تغییر ذهن را تأیید می‌کنند.
  3. تشدید: تشدید، نشان دهنده بخش احساساتی ذهن است. “یک دیدگاه، ایده، یا چشم انداز به حدی تشدید می شود که یک فرد، آن را به حق احساس می کند، با وضعیت فعلی در تناسب نظر می رسد و فرد را متقاعد می کند که ملاحظات بیشتر بیهوده هستند”(صفحه15)
  4. توضیحات دوباره: توضیحات دوباره روندی است که تغییر ذهن آن را در فرم های مختلف ارایه می کند که هر یک تقویت کننده دیگری است.
  5. منابع و پاداش: در دیدگاه‌های روانشناسی، منابع یا پاداش‌ها احتمال تغییر ذهن را ممکن می‌سازند؛ چرا که آنها “تقویت مثبت” را تسهیل می‌بخشند. (صفحه16)
  6. رویدادهای دنیای واقعی: این بخش اشاره به حوادثی دارد که تغییر قابل توجهی را در افراد یک جامعه گسترده‌تر ایجاد می‌کنند؛ از جمله: تعمق ذهن در خصوص بلایای طبیعی، جنگ، حمله تروریستی یا افسردگی اقتصادی و یا برخی از رخدادهایی که خیلی منفی نیستند؛ مانند: دوره صلح و رفاه، اختراع داروی طول عمر یا تغییر چشمگیر در رهبری ملی و یا حزب سیاسی.
  7. مقاومت: این یک اهرم غیر تسهیلی در روند تغییر ذهن است. تناقض در تغییر ذهن به‌عنوان یک پدیده طبیعی، آن را به یک واقعیت تبدیل می‌کند؛ به‌طوری که تغییر ذهن، آنگونه که افراد تمایل دارند، اتفاق نمی‌افتد، “در تلاش برای درک تغییر ذهن، باید قدرت مقاومت‌های مختلف را مد نظر قرار داد.”(صفحه18)

گاردنر، با تجزیه و تحلیل فرآیندهای تغییر ذهن در موقعیت‌های مختلف، از تغییر در مقیاس بزرگ، شامل: جمعیت ناهمگن، مثل یک ملت، تا مقیاس کوچک تغییرات مربوط به دو نفر و یا یک خانواده، تغییرات موجود در ذهن فرد، عنوان می کند که در اکثر موارد، به جز زمانی که ذهن در جوانی به خودی خود تغییر می کند، فرایند تغییر ذهن، نتیجه تلاش عوامل و یا مؤسسات تغییر است و شباهت ها و تفاوت هایی میان این عوامل وجود دارد که روند تغییر ذهن را تسهیل می بخشد.

در سطح ملی و شرکتی، رهبران “شناخته‌شده‌ترین عوامل” می‌باشند(صفحه63). قدرت تغییر برخی از رهبران سیاسی آنچنان قدرتمند است که آنها حتی روند تاریخ بشر را به دلایل خوب یا بد تغییر داده‌اند. با توجه به هدف این مقاله، رهبران یک سازمان، عوامل تغییر فرآیند تغییر ذهن در یک کسب‌و‌کار می‌باشند. اگرچه تغییر ذهن افراد برای رهبر یک کسب و کار آسان به نظر می‌رسد ولی چالش‌ها زمانی به وجود می‌آیند که ” ایده‌های اعضای گروه  تفاوت قابل توجهی با رهبران داشته باشند”( صفحه64).

لازم به ذکر است ثابت شده که نوجوانان، آسان‌تر از رهبر خود متأثر می‌شوند (گاردنر 2004؛ گابریل 1997) که نشان‌دهنده یکی دیگر از ابعاد مفید این مطالعه در حوزه صنایع خلاق با توجه به این واقعیت است که محدوده سنی در نیروی کار خلاق جوان‌تر از صنایع عمومی می‌باشد (لیدبیتر و الکی 1999).

روند تغییر ذهن توسط کارآفرینان خلاق

مفاهیم مربوط به فرآیند تغییر ذهن

بر اساس مباحث فوق، سه مفهوم کلیدی وجود دارد که به روند تغییر ذهن، در تحقیقات ما، کمک کند:

  1. کارآفرینان خلاق، به‌عنوان یک نیروی حیاتی در صنایع خلاق که رابطه تنگاتنگی با جنبه‌های فرهنگی و معنوی‌سرشت مصرف‌کنندگان دارند، توانایی مدیریت هوش انسانی را به عنوان منابعی دارند که می‌‎تواند در کسب‌وکار مورد استفاده قرار گیرد؛ چه در میان کارمندان خود و یا شرکای کسب و کار و چه در بین مشتریان.
  2. کارآفرینان به‌عنوان رهبران سرمایه‌گذاری کسب‌وکاری که راه‌اندازی کرده‌اند، عمل می‌کنند.(آتیو و آنتوناکیس 2006؛ گابریل 1997؛ گاردنر 2004؛ مورفی و ایشر 2008؛ وکچیو 2003). این مفهوم، کارآفرینی را به منظور تسهیل در پژوهش در تعامل بین دو طرف، کارآفرینان و افراد اطراف آنها به‌عنوان رهبران و پیروان گسترش می‌دهد و نه صرف بررسی اقدامات کارآفرینان به تنهایی- همان طور که بیشتر تحقیقات مربوط به کارآفرینی انجام می‌دهند.
  3. رهبر، عامل تغییر در روند تغییر ذهن در عرصه یک شرکت است (گاردنر، 2004). این مفهوم، زمینه روانشناسی شناخت و رهبری را به هم پیوند می‌دهد و توسط کارآفرینان خلاق یک رویکرد بین رشته‌ای در روند تغییر ذهن را فراهم می‌سازد.

فرایند تغییر ذهن

فرایند تغییر ذهن در این مطالعه، یک فرایند کاری چندعاملی و چندجانبه است. اگرچه امکان ترکیب عوامل، اهرم‌ها و ویژگی‌های مختلف کارآفرینان خلاق، بسیار زیاد است، ادراک اصلی در این نمودار این است که: کارآفرینان خلاق، از طریق یک یا چند اهرم از اهرم‌های هفت‌گانه تغییر ذهن در محیط‌های فرهنگی تجاری کار می‌کنند، توانایی رهبری خود را به کار می‌بندند، از هوش ذاتی خود استفاده می‌کنند و حس آرمان‌گرایی پیروان (کارکنان و سهامدارانی که چشم‌انداز یکسانی با رهبران دارند) را بیدار می‌کنند. آنها، ذهن پیروان را همان‌طـــــور که در نمــــــودار زیر نشــــان داده شده، تغییر می‌دهند.

رهبری، به‌عنوان عامل تغییر

کارآفرینان خلاق هوش هشت و نیم + ویژگی‌های کارآفرینان خلاق، آرمان و یا شناسایی، هفت اهرم تغییر ذهن کارمندان، سهامداران، مشتریان،…

مکانیسم تغییر ذهن کارآفرینان خلاق

سودمندی این نمودار، در اثر کلی کارآفرینان خلاق، به‌عنوان یک گروه در جامعه نهفته است. هر صاحب کسب‌وکار خلاق، حداقل دارای چند ویژگی متمایز کارآفرین خلاق می‌باشد و در مجموع، حداقل در تعدادی از جنبه‌های هوش انسان و یا توانایی برخورد با این هوش قوی است. آنها، جنبه‌های کارآفرینی کسب و کار خود را با عناصر کلیدی راه‌اندازی می‌کنند؛ عناصری، همچون: فرهنگ سازمانی یا چشم‌انداز عملیاتی که به‌لحاظ اجتماعی، سیاسی، مناسب و الهام‌بخش هستند، فن‌آوری‌مدار و اقتصادی به‌نظر می‌رسند.

با کیفیت و تأثیرات رهبری، کارآفرینی خلاق به وجود می‌آید و آرمان، شناسایی و یا هر دو را در میان پیروان از جمله کارمندان و یا شرکای تجاری کارآفرینان به وجود می‌آورد. از طریق یک یا چند اهرم از هفت اهرم، کارکنان و یا شرکای کسب‌وکار و یا هر کسی در محیط کارقرار دارد، ذهن خود را در خصوص جنبه‌های خاصی از جمله روشنفکرتر شدن درباره مفاهیم جدید و یا مشتری‌مداری در عملکرد روزانه تغییر خواهد داد. مجموع  این اثرات فردی، تأثیر کلی کارآفرینان خلاق را به‌عنوان یک گروه در جامعه که در حال تغییر ذهن هستند، تشکیل می‌دهد.

باید تأکید کنیم که ماهیت کسب‌وکار خلاق به‌عنوان یک فرایند، به‌عنوان مثال انتشار فرهنگی، تحقق پیشرفت از طریق کار خلاق را تسهیل می‌کند- بر اساس این تصور که کارگران خلاق، به محصول خود اهمیت می‌دهند (کیوز 2000). از نقطه نظر جامعه شناختی، کسب و کار خلاق، انتشار فرهنگی، احساسات شخصی، مصرف مشتریان و سایر جنبه‌های فرایند تغییر ذهن، همگی به‌لحاظ شناختی یا روان‌شناسی مرتبط هستند؛ چه از نزدیک و یا از راه دور، چه  مستقیم یا غیرمستقیم.

نتیجه‌گیری:

پژوهش در صنایع خلاق، به‌عنوان یک مبحث تازه، یافته‌های خود را محدود به سطح دامنه میکرو نموده است. کارآفرینان خلاق، به‌عنوان یک گروه، توجه لازم را به محافل دانشگاهی ننموده‌اند؛ اگرچه ویژگی‌های متمایزی در خود کارآفرینان خلاق و یا کارآفرینی خلاق وجود دارد.

این مقاله تلاش می‌کند تا رویکردهای انضباطی را یکپارچه‌سازی کند و نتیجه‌گیری نماید که کارآفرینان خلاق، مکانیسم‌هایی را برای تسهیل فرایند تغییر ذهن، در میان افراد دوروبرشان دارند. موقعیت کارآفرینان خلاق در این تحقیق، صرفاً جامعه‌شناختی است و هرگونه روی‌کردی از یک دامنه سازمانی یا اقتصادی در کارآفرینی را شامل نمی‌شود؛ به‌عبارت دیگر، در صنایع خلاق، که در آن صنعت صرفاً برای پس‌زمینه است، فقط شخصیت‌های جامعه‌شناختی، قابل تشخیص هستند که در بحث گنجانده می‌شوند.

این مقاله، ویژگی‌های کارآفرینی خلاق و کارآفرینان خلاق را ادغام می‌کند؛ از یافته‌های دوجانبه در مطالعات رهبری، به‌خصوص رهبری کاریزماتیک و مشترک در دیدگاه‌های پیروان، بهره می‌گیرد؛ هوش انسان و اهرم‌های تغییر ذهن انسان را تشریح می‌کند و یک فرایند تغییر ذهن را در محیط کسب و کار خلاق، با ادغام این مفاهیم و یافته‌ها، شکل می‌دهد؛ سپس، به این نتیجه می‌رسد که در محیط‌هایی که به‌لحاظ فرهنگی، صنایع خلاق قوی دارند، کارآفرینان، گاهی عمداً و گاهـی سهواً، در کسب‌وکاری که افراد دارند، بر ذهن آنــها، تأثیر می‌گذارند.

:Reference

Aggestam, M. 2007. Art-entrepreneurship in the Scandinavian music

Industry. In Entrepreneurship in the creative industries: an international

perspective, ed. C. Henry, 30-53. Cheltenham, UK: Edward Elgar Publishing

Limited.

Aldrich, H. E. 2001. Organizations Evolving. London: Sage Publications.

Antonakis, J. and E. Autio 2006. Entrepreneurship and Leadership. In The

Psychology of Entrepreneurship, eds. J. Robert Baum, Michael Frese and R.

A. Baron, 189-208. Mahwah, New Jersey, USA: Lawrence Erlbaum

Associates, Inc., Publishers.

Audretsch, D. B. 2002. Entrepreneurship: A Survey of the Literature:

European Commission, Enterprise Directorate General.

Casson, M. 2003. The Entrepreneur: An Economic Theory. 272 vols: Edward

Elgar Publishing.

Caves, R. E. 2000. Creative Industries: contracts between art and commerce:

Harvard University Press.

Conger, J. A. and R. N. Kanungo. 1994. Charismatic leadership in

organizations: perceived behavioral attributes and their measurement.

Journal of Organizational Behavior (1986-1998), 15 (5): 439.

http://gateway.library.qut.edu.au/login?url=http://proquest.umi.com/pqdweb?

did=393041471&Fmt=7&clientId=14394&RQT=309&VName=PQD

(accessed Sep 1994).

Cox, J. F., Pearce C.L. and H. P. Sims. 2003. Toward a broader leadership

development agenda: Extending the taditional transactional-transformational

duality by developing directive, empowering,a nd shared leadership skills. In

The Future of Leadership Development, eds. S. E. Murphy and R. E. Riggio,

161-179. Mahweh, New Jersey: Lawrence Erlbaum Associates, Publishers.

DCMS. 2001. Creative Industries Mapping Document 2001. London:

DCMS.

Gabriel, Y. 1997. Meeting God: When Organizational Members Come Face

to Face with the Supreme Leader. Human Relations, 50 (4): 315-342.

Gardner, H. 2004. Changing Minds. Boston, Massacusetts: Harvard Business

School Press.

Hartley, J. 2005. Creative Industries. In Creative Industries, ed. John Hartley,

1-40. Oxford, UK: Blackwell Publishing.

Henry, C. 2007. Introduction. In Entrepreneurship in the creative industries,

ed. C. Henry, 1-8. Cheltenham: Edward Elgar Publishing Limited.

Hornby, A. S. 1993. Oxford Advanced Learner’s Dictionary of Current

English with Chinese Translation. Beijing: Oxford University Press.

Howkins, J. 2001. The Creative Economy: how people make money from

ideas. London: The Penguin Group.

Leadbeater, C. and K. Oakley. 1999. The Independents: Britain’s new

cultural entrepreneurs. London: Demos.

Leadbeater, C. and K. Oakley. 2001. Surfing the Long Wave. 101 ed.

London: Demos.

Murphy, P. J., Liao J. and H. P. Welsch. 2006. A Conceptual History of

Entrepreneurial Thought. Journal of Management History, 12 (1): 12-35.

Murphy, S. E. and E. A. Ensher. 2008. A qualitative analysis of charismatic

leadership in creative teams: The case of television directors. The Leadership

Quarterly, 19 (3): 335-352.

http://www.sciencedirect.com/science/article/B6W5N-4SHFSKP-

1/2/35f1c504d10036a0061f371b15c76aa9 (accessed 2008/6).

Nijkamp, P. 2003. Entrepreneurship in a modern network economy. Regional

Studies, 37 (4): 395.

http://proquest.umi.com/pqdweb?did=343709421&Fmt=7&clientId=14394&

RQT=309&VName=PQD (accessed Jun 2003).

Pearce, J. A., Kramer T.R. and D. K. Robbins. 1997. Effects of managers’

entrepreneurial behavior on subordinates. Journal of Business Venturing, 12

(2): 147-160. http://www.sciencedirect.com/science/article/B6VDH-

3SWTGK5-4/2/52e46d0b856a4b13c011dcccb4fadf32 (accessed 1997/3).

Praag, C. M. and P. H. Versloot. 2007. What is the Value of

Entrepreneurship. In Tinbergen Institute Discussion, 41. Amsterdam.

Rae, D. 2005. Cultural diffusion: a formative process in creative

entrepreneurship? International Journal of Entrepreneurship and Innovation,

6 (3): 185.

http://proquest.umi.com/pqdweb?did=910767561&Fmt=7&clientId=14394&

RQT=309&VName=PQD (accessed Aug 2005).

Rae, D. 2007. Creative industries in the UK: cultural diffusion or

discontinuity? In Entrepreneurship in creative industries: an international

perspective, ed. C. Henry, 54-71. Cheltenham: Edward Elgar.

Scott, A. 2008. Retrospect and Prospect. In Cultural Economy, eds. H.

Anheier and Y. R. Isar. London: Sage Publications.

Scott A. 1999. The culutral economy: geography and the creative field.

Media, Culture and Society, 21 (6): 807-817.

Vecchio, R. P. 2003. Entrepreneurship and leadership: common trends and

common threads. Human Resource Management Review, 13 (2): 303-327.

http://www.sciencedirect.com/science/article/B6W4J-48643FN-

8/2/f2648664c6c042e0b6102836b4e2f8a8 (accessed 2003/0).

Linda Watterson studies the creative entrepreneurs in Chaoyang District in Beijing,

in regard to the creativity of the community and creative entrepreneurs’ social,

political and cultural habitats. Linda Watterson has obtained a wide range of

experiences through employment in different roles in a range of industries from

entertainment, consulting, engineering and IT, after graduating from Northern

Jiaotong University in Beijing with a Bachelor of Engineering. She heads an

engineering consultancy and commenced her PhD studies in July 2006.

برگرفته از:

از انتشارات دانشگاه کوئیزلند مرکزی دانشگاه مرکزی کوئیزلند (CQU)  که با پردیس‌های خود که از در مک کی در شمال تا ملبورن در جنوب گسترده است، یکی از بزرگترین دانشگاه‌های استرالیا محسوب می‌شود و فارغ‌التحصیلان این دانشگاه، بالاترین آمار استخدام را در بین فارغ‌التحصیلان دانشگاه، به خود اختصاص داده و محققان آن، در برخی از رشته‌ها، از شهرت به سزایی برخوردارند. 

مترجمان حرفه‌ای و دوستانی که این ترجمه را خواهنــــد دید، اگر اصلاحیـــه، انتقــاد یا ترجمه بهتــری داشتند، حتماً ما را در جریان بگذارند که استقبــال می‌کنیم (مدیریت و شورای نویسندگان )

گرد آورنده
YADAVARI
منبع
Comparative Education
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

KUBET