خروس
- داستانک

روایت سکته دیرهنگام
میگن: اونقدیمها، در شهرستان اهر، قصاب پير اما تنومندی، – با صورتی سرخ، طوریكه مويرگهای صورتش هم، پيدا بوده، –…
بیشتر بخوانید » - داستانک

اعتماد
دستمو گرفت ببوسه، کشیدم. چند روز بعدش، معرفی کردم بره کارخونه کارشو شروع بکنه. مدیرعامل بهم گفت: تضمین میکنین شما…
بیشتر بخوانید » - داستانک

روباهی که در مرغداری، کار میکرد!
روباهه، چندین سال بود هر نصف شبی و هر آخر هفتهای، به طور مرتب، این کارو با ظرافت تمام انجام…
بیشتر بخوانید »


