آسیبهای حوزه مطبوعات
مدیر بیکفایت سازمان، به اهداف خودش میرسد و نشریه هم، به پول خودش و هردو هم، راضی هستند.
- بدون معامله و تجارت! هم، میشود یک نشریه را آبرومندانه و بدون هرگونه تحقیرشدن و همراه با عزت نفس، اداره کرد.
در هر کاری و در هر شغلی، یک شِبهها و بدلهایی هم وجود دارد که بروز و ظهور میکنند و عرصه را برای اصلیها، تنگ میکنند؛ در عرصه مطبوعات هم، چنین شبهها و بدلهایی، وجود و حضور دارند که ما آنها را به نام خبرنگار و اهالی مطبوعات، نمیشناسیم؛ اینها، در عناوین مختلف و متعدد حوزه رسانه، مانند: صاحب امتیاز، مدیر مسؤول، سردبیر، خبرنگار و امثال آن، نوشته میشوند اما خوانده نمیشوند! و به حساب هم، نمیآیند؛ همانهایی که این عناوین را به یدک میکشند و برای خودشان، دکان باز کردهاند؛ همانهایی که همچنان، با اخذ کارت هدیه و آویزان شدن به این مسؤول و آن مسؤول و سریش شدن به برخی از صاحبان قدرت، با همزیستی مسالمتآمیز، روزگار میگذرانند.
برخی از همینها هم، یک قانون و قرارداد نانوشته، بین خودشان و برخی سازمانها دارند که بر اساس آن، عمل و اقدام میکنند و طرفین، متنعم میشوند؛ مدیر بیکفایت سازمان، به اهداف خودش میرسد و نشریه هم، به پول خودش و هردو هم، راضی هستند.
چنین نشریاتی، بهطور مرتب و براساس هزینهای که دریافت کردهاند و میکنند، در هر شماره، مکلف میشوند و احساس وظیفه! میکنند تا مطالبی را از سوی یک مسؤول و در رابطه مستقیم با وی، همراه با عکس رنگیاش، درج کنند تا هم آن مسؤول بیمسؤولیت را مدتی سرپا نگه دارند و هم نشریه خودشان را که این، یکی از آسیبهای جدی عرصه مطبوعات میباشد.
به یاد دارم یک مدیری، همیشه تعداد انبوهی کارت هدیههای چندقیمتی متفاوت، در جیب داخل کتش، حمّالی میکرد که با پول اداره تحت تکفلش، صادر میشد؛ این مدیر، به هر خبرنگاری که میرسید، اول کارت هدیه بانکی را میداد و بعد، میگفت: «یک مصاحبهای بکنید با من.» و حتی میگفت: «این سؤال را بپرسید؛ آن سؤال را بپرسید.» یعنی سؤال را هم خودش، طرح و تعیین میکرد! و نتیجهاش، این میشد که خبر مربوط به وزیر و معاون وزیر یا استاندار، در صفحات داخلی و در کنار آگهی ترحیم و آگهی حصر وراثت، درج میشد و خبر مربوط به این مدیرکل که سر کیسه بیتالمال را شل کرده بود و پولی هزینه کرده بود، در صفحه اول و با کیفیتی عالی، درج شود و بهنظر خودش هم، خیلی موفق بود؛ اینجا بود که بار دیگر، عنصر پول، نقش پررنگ خود را در عرصه رسانه هم، نشان میداد که البته نه ما مسؤولیتی در افشای مصداقی این موارد داریم و نه واقعاً توانایی آن را داریم که ریشهکن کنیم این موارد را بلکه دستی بالاتر و قدرتی بالاتر، مانند: رؤسای دادگستری استانها، دادستانیها، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بازرسیها و استانداریها و مواردی از این قبیل، لازم است تا نفسهای اینها، گرفته شود؛ البته، این روشهای سلبی، اگرچه لازمند اما کافی نیستند و در هر حال، فرهنگ باید درست شود و ما هم صرفاً، یادآوری میکنیم که چنین چیزهایی، هست و وجود دارد و البته، همه هم کم و بیش میدانند چه خبر است.
بدیهی است بدون این کارها و بدون این معاملهها و تجارتها هم، میشود یک نشریه را آبرومندانه و بدون هرگونه تحقیرشدن و همراه با عزت نفس، اداره کرد؛ کما اینکه خیلی از رسانهها هستند که سالهای سال، صادقانه این راه را ادامه میدهند؛ تا رسانه است، این شبهرسانهها هم هستند.
بهنظرم، برای اینکه برخی از اصحاب مطبوعات، دست به چنین روشهایی نزنند و آلوده نشوند، در کنار تقویت یک سری موارد شخصی و اعتقادی و باورهای انسانی و اخلاقی و … باید تأمین مالی هم بشوند از سوی متولیان مربوط، مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تا چشمشان، به دست و جیب برخی از مسؤولان نباشد و نیازی هم به این دلهدزدیهایی که از آسیبهای جدی حوزه مطبوعات محسوب میشود، نباشد.
اینکه بخواهیم به هر نحو ممکن، دست به هر کاری بزنیم تا نشریهای را سرپا نگه داریم، نه اخلاقی است؛ نه انسانی و نه اینکه ضرورتی دارد.
برخی از نشریات، اخیراً و بهخصوص بعد از وضعیت بهداشتی پیشآمده کرونایی و کم شدن کسب و کارها و تأثیر مستقیم آن در تبلیغات، نسبت به خودتعطیلی اقدام کردهاند که بهنظرم، اینها خیلی کاردرستتر هستند و اصلاً قابل مقایسه نیستند با آن کسانی که به هر شیوهای، دست میزنند تا سرپا نگه بدارند نشریه خودشان را.
نشریه یادآوری، برخلاف روال برخی از نشریات فرصتطلب که برای حتی مطالب غیرتبلیغی هنری و فرهنگی و اجتماعی هم، پول دریافت میکنند، برای هیچ مطلبی در این حوزهها، مبلغی دریافت نمیکند و نخواهد کرد و ما در این نشریه، اساساً دنبال تجارت نیستیم؛ یعنی نشریه یادآوری، برای درج مطالب اینچنینی از سوی مخاطبان، نه پولی میگیرد و نه پولی میدهد؛ اصولاً وقتی هنر – که نویسندگی هم جزو هنر است و البته نویسندگی، مسؤولیتِ بهمراتب سنگینتری هم به همراه دارد، – از نوع پولی و سفارشی میشود، دیگر از دایره هنر خارج میشود و چیزی مثل صنعت میشود و بهشدت، افول میکند؛ البته همه هنرها، این وضعیت را دارند اما بهنظرم، نویسندگی، بیشتر؛ یعنی کسی که پولی میگیرد و بر اساس نظر گردانندگان نشریه، یک مطلبی را مینویسد و یا طوری تحلیل میکند که مدیر مسؤول و سردبیر، خوشش بیاید! و بپذیرد، درواقع اجیرشده آن نشریه میباشد؛ نویسنده باید دستش باز باشد و خودش تصمیم بگیرد که چهچیزی میخواهد بنویسد و در هرحال، نباید دستش بلرزد.
یک معضل دیگری هم که در سالهای اخیر، شاهدش بودیم و هنوز هم، شاهدش هستیم، این بود و است که برخی از کارمندان، برای ارتقای برخی از انواع رتبههای اداری شخصی، هرطوری شده، دست به نویسندگی میزنند! و خودشان را به آب و آتش میزنند تا مطالب و مقالاتشان که معمولاً هم ضعیف بوده یا بیشتر، کپی میباشند، در نشریهای درج شود و برخی از نشریات هم که متوجه چنین موضوعی شده بودند، از این فرصت ایجادشده، بسی متنعم گشتند! و البته این کارمندان هم، به اهداف خودشان که ارتقای شغلی و افزایش رتبه کارمندی و نمره ارزشیابی و از ایندست امور نازل دنیوی بوده، رسیدهاند که این هم، یکی از آن دهها کارهای غلط غیرکارشناسی و اشتباهی بوده که سیستم اداری لنگان، مرتکبش شد.
هنوز هم من میبینم و یا خبرش میرسد اینکه تعدادی از مدیران مسؤول و سردبیران، مرتب به برخی از ادارات، سرمیزنند و نقش مدیر روابط عمومی آن سازمان که نه که اگر چنین میبود، لااقل باز بهتر میبود، بلکه نقش مدیر روابط عمومی شخص مدیرکل یا رئیس سازمان را ایفاء میکنند! که البته تشخیص و تمییز این شبهرسانهها از نوع اصیل آن، شاید اندکی سخت بوده باشد.
Comparative Education