یادداشت بیستم مدیر مسؤول
در بین آمار و ارقامهای ملی و بین المللی، ایران جایگاه خوبی از نظر سرانه مطالعه ندارد
- دستگاههای خدمترسانی، بهنوعی تخلف کردهاند با حمایت از خانهباغها؛ همانهایی که به خانهباغهای غيرمجاز یا حتی مجاز، خدمات ارائه داده و یا ارائه میدهند و محل وقوع جرم را با سیمکشی و برقرسانی، نورانیتر میکنند! و تأمین میکنند برق آن یخچالهایی را که احیاناً، صندوق مشروبات الکلی شده است برای میهمانان دورهمی هفتگی که درواقع، بهنوعی، مجرم شناخته میشوند یا حداقل، میتوان گفت: در جرم، معاونت کردهاند و هنوز هم، دارند معاونت میکنند که باید با آنان هم، برخورد جدی میشد که برخورد نشده است تا به حالا.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام به همه شما خوانندگان محترم نشریه یادآوری که تا اینجای کار، ما را تنها نگذاشتید. با شماره بیستم، در خدمت شما فرهیختگان، هستیم.
ضمن عرض تسلیت ایام محرم و با امید و با آرزوی قبولی عزاداریهایمان در پیشگاه الله متعال و با تشکر از همراهی شما گرامیان، هم در نسخه کاغذی نشریه و هم در گروه، کانال و سایت یادآوری، به استحضار همگی میرساند: شما، عضو محترم رسانه یادآوری و شما شهروند محترم یکی از استانهای شمال غرب کشور: «آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و اردبیل»، میتوانيد به عنوان يك «خبرنگار افتخاری»، با رسانه یادآوری، همکاری نزدیک و فعالی داشته باشید و اخبار و گزارشهای تصویری، صوتی و نوشتاری خود در تمامی حوزهها، بهخصوص، در حیطه مسائل و معضلات شهری، در سطح محله، شهر و استان خودتان و هم، درخصوص مسائل اجتماعی و فرهنگی، مطالبات از مسؤولان شهرستانی و استانی و … را در اختیار رسانه یادآوری، رسانه متعلق به خودتان، قرار دهید.
نیک میدانید و استحضار دارید که اکنون، رشد سریع و توسعه دانش ارتباطات و وجود فنآوریهای نوین، باعث شده تا روزنامهنگاری، محدود و منحصر به یک طیف خاصی از جامعه – که براساس یک پروسه خاص اداری، از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مجوز نشر میگیرند و متعاقب آن و بدینترتیب، نشریهای، منتشر میکنند، – نباشد و درواقع، رسانههای امروزی، مدتی است از آن انحصاری که در گذشته وجود داشته، خارج شده؛ دیگر اکنون، هر شهروندی، با هر سطح سوادی و براساس علاقهمندی و دغدغه خود، میتواند با همین ابزارهای سادهِ دراختیار، خبر و گزارش تهیه کند و آن را در اختیار انواع رسانهها، قرار دهد.
هر شهروندی، با شناخت دقیقی که از محله، شهر و استان خود دارد، در برخی از موارد، حتی خیلی بهتر از یک خبرنگار و روزنامهنگار حرفهای، میتواند ظاهر شود و عمل کند و ما هم، با علم به همه این موارد در عرصه رسانه، شما را برای همکاری و به عنوان همکار رسانهای خودمان، دعوت میکنیم تا در صورت تمایل، عضو فعال رسانه یادآوری شوید و با تهیه و ارسال گزارش، اخبار و تحلیلهایتان از وقایع جاری اطرافتان، رسانه متعلق به خودتان را غنیتر و متنوعتر سازید. خیلی راحت و بسیار ساده و ابتدایی است؛ با همین گوشی همراه خودتان، میتوانید گوشی شنوا و چشمی بینا و بیدار در میان مردم و مسؤولان باشید.
شما شهروندان گرامی، لزوماً هم، نیاز به دوربینهای حرفهای فیلمبرداری آنچنانی و یا دوربینهای عکاسی حرفهای همراه با لنز واید ندارید که البته، بنده خودم هم، چنین امکاناتی ندارم؛ شما با داشتن همین سادهترین امکاناتِ دراختیار نیز، میتوانید آنچه را که دیدهاید، صادقانه گزارش کنید.
در آن نوع روزنامهنگاریای که ما به دنبالش هستیم، اطلاعات، دیگر در انحصار یکعده محدود نیست. ما، با ارتباط با شما عزیزان، خواهیم توانست در مرکز اطلاعات تازه و بکر قرار بگیریم؛ خبرگزاریها، وقتی خبری را گزارش یا درکل، مطلبی را درج، منتشر و مخابره میکنند، دیگررسانهها نیز، آن را مورد استفاده قرار میدهند و همان مطالب، به همان شکل و با همان محتوا و در بیشتر مواقع، بدون تغییر حتی یک ویرگول و نقطهای و بدون بازخوانی و بازنویسی، بارها و بارها تکرار و بازنشر میشود و وقتی هم تکرار شد، آنهم با همان جملات و تصاویر تکراری، دیگر آن اهمیت و جذابیت اولیه خبری و کافی را برای مخاطبان، نخواهد داشت؛ مگر اینکه علاوه بر خود خبر، چیزی بیشتر از خبر، مانند تحلیل خبر نیز، راجع به آن و در کنار آن، گنجانیده شود.
ما در یادآوری، به دنبال گزارشها و اخباری هم خواهیم بود که در جایی دیگر، درج نشده و تازگی داشته باشند و احیاناً، همراه با تحلیل و نظر هم بوده باشند که این، توسط خود شهروندانی که دغدغه آبادانی شهر و روستا و استانشان را دارند هم، مقدور میباشد و خبری هم که شهروندان بومی، به آن دسترسی دارند و منعکس میکنند، معمولاً تکراری نیست.
چنانکه قبلاً هم عرض شد، شعار ما در این رسانه، «صدای رسای همه مردم» بودن است و بنا و تلاشمان هم، بر این اصل، استوار خواهد بود تا با همکاری شما عزیزان، در راه «آگاهی» قدم برداریم؛ هدف ما در این رسانه، تجارت نیست؛ اولویت و هدف اصلی ما، «آگاهی» است که شاهکلید همه مشکلات و قفلهای بسته هم، همین «آگاهی» است.
اضافه کنم این نکته را هم که تک به تک اعضای محترم حاضر در گروه و کانال یادآوری، حقیقی هستند و ما به هیچ عنوان، از ممبرفیک (اعضای دروغین، تقلبی و جعلی) که معمول است، استفاده نکردهایم و نمیکنیم؛ ممرفیک، صرفاً برای افزایش اعضای کانال، مورد استفاده قرار میگیرد و مجموع آنها، درواقع، یک سیاهه لشکر میباشند که هیچ فعالیتی و هیچ خاصیتی هم ندارند و صرفاً هم، برای بالا بردن آمار به صورت نمایشی و مصنوعی و برای جذب مخاطب، بهکار میروند؛ کاری که اکثریت کانالها میکنند.
همانطور که استحضار دارید، مدیران زیادی هستند که برای کانالهای مختلف خود در فضاهای متنوع مجازی، به دنبال دریافت ممبر هستند که از طریق آن، بتوانند به کسب درآمد خیلی خوب و بالایی از کانالشان برسند.
برخی از مدیران کانالهای خبری و غیرخبری هم، از افراد مختلف و از صنفهای متفاوت، به دنبال افزایش عضو هستند؛ آنهم به هر قیمتی و با هر روشی تا از طریق دریافت سفارش تبلیغاتی، بتوانند درآمدزایی داشته باشند؛ از این رو، برای اینکه اعضای کانال خود را بهسرعت، افزایش دهند، دست به هر کاری میزنند و یکی از همین کارهای سهلالوصول و دمدستی هم، پرداخت هزینه برای خرید ممبرفیک میباشد که ما خوشبختانه از این کارها – که معتقدیم با اصول اولیه انسانی و با رسالت روزنامهنگاری، سازگاری ندارد و درواقع، بهنوعی، فریب مخاطب هم محسوب میشود، – انجام ندادهایم و قصد انجام آن را هم نداریم.
مورد بعدی که میخواهم عرض کنم، موضوع سگهای اسیرشده توسط شهردار اهر میباشد که سرنوشتشان را دقیقاً و فعلاً نمیدانیم؛ هرچند که به صورت میدانی و به صورت غیررسمی، اطلاعاتی از خود چند نفر از پاکبانان و از تعدادی از زبالهگردان، اخذ شده است؛ اما نمیخواهیم فعلاً در این مورد، سخنی بگوییم تا مستنداتمان، تکمیل و مورد وثوق بیشتری بوده باشد و تقاضا داریم خود شهردار اهر، شخصاً در خصوص سرنوشت سگهای جمعآوریشده اخیر، مستندات خود را سریعاً ارائه دهد.
طبق گزارش و اطلاعرسانی روابط عمومی شورای اسلامی شهر و شهرداری اهر، اخیراً محمدباقر خانی، شهردار منتخب و جدید اهر، از زندهگیری ۳۲۰ قلّاده سگ بلاصاحب در اهر، خبر داده و اظهار کرده بود: ابتدائاً، تعداد ۱۲۰ قلّاده سگ ولگرد، [بلاصاحب] جمعآوری شده و طی روزهای گذشته نیز، ۲۰۰ قلاده سگ ولگرد، [بلاصاحب] توسط اکیپهای شهرداری اهر، زندهگیری شده است؛ یعنی درواقع و طبق اظهار شهردار اهر، در مجموع، تعداد 320 قلاده سگ بلاصاحب، جمعآوری شده است.
سؤال اساسی رسانه یادآوری و تعدادی از حامیان حیوانات که در جریان این خبر قرار گرفتهاند، از شهردار اهر، این است: اینتعداد رقم نسبتاً بالای سگ، پس از جمعآوری، کجا برده شده است؟ تقاضا داریم: مستندات آن را اعم از: تصویر، فیلم و صورتجلسه و یا احیاناً دستور مکتوبی که از فرادست صادر و دریافت شده و یا چنانچه براساس تصمیم جمعی و گروهی بوده که در راستای آن، اقدام و عمل شده، جهت شفافسازی و اطلاعرسانی به شهروندان اهری و حامیان حیوانات و درواقع به عموم مردم، در اختیار رسانههای محلی و منطقهای و ازجمله رسانه یادآوری، قرار دهید.
آیا غیر از پناهگاه حیوانات پردیس در تبریز که مدیر آن، اظهار بیاطلاعی کردند، پناهگاه دائمی یا پناهگاه موقتی رسمی دیگری هم وجود دارد که ما از محل آن، بیخبر هستیم؟! و آیا سگهای گرفتهشده توسط شهرداری اهر، احیاناً تحویل آنجا داده شده است؟!
رسانه یادآوری، در هر صورت و ضمن اینکه منتظر دریافت پاسخ و شفافسازی از سوی شهردار اهر میماند، با همراهی تعداد کثیری از حامیان و حیواندوستانی که در سرتاسر استان و در تمام ساعات شبانهروزی، حضور مستمر و فعالی دارند و فعالیتهای در رابطه با حیوانات و سگهای رهاشده را در سطح استان رصد میکنند، بدون هرگونه پیشقضاوت در مورد سرنوشت سگهای جمعآوریشده، موضوع را از هر حیث و به صورت میدانی، بررسی و نتیجه را به اطلاع مسؤولان ارشد استانی، مبادی مربوط و مردم، خواهند رساند.
موضوع دیگر در همین اهر، موضوع تکراری آشغال است که روز تعطیل و غیرتعطیل، خیابان اصلی و خیابان فرعی، بالای شهر و پایین شهر، ندارد و فرقی هم، باهم ندارند و عدالت و ظلم بالسویه، کاملاً رعایت شده است در این یک مورد! و زبالههای ولوشده را در هر روز و در هر نقطه از شهر، میتوان مشاهده کرد.
شهردار اهر، در این مدت کوتاه، ثابت کرد که نمیتواند مدیریت شهری اهر را به سرانجام برساند و درواقع، اینکاره نیست و منتظریم بزرگان شهر، از جمله: فرماندار و نیز اعضای شورای شهر، کاری در این خصوص بکنند.
در اهر، در هر ساعت از شبانهروز و در کنار هر درختی و در کنار هر تیر برقی، معمولاً زبالههایی را مشاهده میکنید که خیلی محترمانه! و در داخل کیسه نایلونی، کناری گذاشته شدهاند یا اینکه از در و دیوار و درخت آویزان هستند.
شکسته شدن خودسرانه شاخههای درختان کنار خیابانها را نیز، معمولاً و هر از گاهی، میشود در اهر مشاهده کرد و از این منظرهها در اهر، زیاد میبینید.
شما سد معبرهای دوطرفهای را در اهر میبینید که تنها و تنها، یک ردیف موزائیک، برای عبور رهگذران، باقی مانده است و در برخی از موارد نهچندان نادر دیگر هم که تصور و باورش سخت است، راه برای عبور و مرور، کلاً مسدود میشود!
اطلاعیه شهرداری اهر، در روی کاغذ و بهعنوان صرفاً یک اطلاعیه، خیلی خوب و بلکه عالی بود؛ اما در عمل، هیچ اتفاقی نیفتاد! چندی پیش، از سوی واحد روابط عمومی شورای اسلامی شهر و شهرداری اهر، اطلاعیهای صادر شده بود که طی آن، به شهروندان و کسبه اهر، اعلام شده بود تا برای حفظ زیبایی شهر و رعایت حقوق شهروندان و راحتی عبور و مرور عابرپیادهها، از گذاشتن هرگونه وسائل در پیادهروها، خودداری نمایند که ممنوع بوده و در صورت مشاهده هم، قرار شد تا طبق تبصره یک بند دویِ ماده 55 قانون شهرداریها، برخورد شده و جمعآوری گردند.
همچنین، اعلام شده بود تا از تاریخ 1401/02/19، طرح ضربتی جمعآوری موارد مربوط و جلوگیری از سد معبر، با جدیت، به مرحله اجرا درآید و کلیه اجناس، وسایل و مصالحی که به هر عنوانی، در پیادهرو یا در حاشیه خیابان گذاشته شده باشند، جمعآوری و ضبط شوند؛ اما هنوز هم که هنوز است، بعد از سپری شدن بیش از سه ماه از شروع این ضرب الأجل تعیینشده توسط شهرداری اهر، اقدام مؤثری در این خصوص، انجام نگرفته و سد معبر را بهراحتی و در تمام نقاط شهری اهر و در برخی از جاها، بهشدت و خیلی افراطی، میتوان در جلوی مغازههای مختلفِ میوهفروشیها، گلفروشیها، مکانیکیها، پروتئینیها، مرغفروشان، فروشندگان مصالح ساختمانی، جگریها و … مشاهده کرد.
منتظریم محمدباقر خانی، شهردار جدید منتخب اهر، بعد از دیدارها، دریافت تبریکها، خوشوبشکردنها، نصب بنرهای تبریک در سطح شهر و پس از دیدوبازدیدها و بعد از یک سال تعلل و آزمایش و خطای پیدرپی شورای اهر، شروع کار! خود را با ورود به ابتداییترین اقدامات و عملیات شهری و مدیریت و ساماندهی پسماندها، عملاً اعلام کند.
نکته دیگری که یادآوری آن به ذهنم رسید، استفاده از برخی از کلمات است که رعایت نمیشود؛ مثلاً همین «جزء» «جزو» و «جز» که نویسندگان و گویندگان محترم، عنایت داشته باشند: کلمات سهگانه «جزء» «جزو» و «جز»، نگوییم در همه، اما در بیشتر نوشتهها و گفتوگوها، حتی از سوی خیلی از استادان و باسوادان و خبرگزاریهای مشهور، سهواً به جای هم، بهکار برده میشوند و حتی در جریان بازنویسیهای برخی نسخ قدیمی دیوان اشعار و نوشتههای باقیمانده از شاعران و نویسندگان نامی توسط مراجع بعضاً حتی معتبر و ناشران باسابقه هم، مواردی را میبینیم که این کلمات، بهاشتباه و بهجای هم، به کار میروند که نیاز به دقت بیشتری دارد.
همانگونه که میدانید، «جزء» در مقابل «کل» است؛ «جزو»، یعنی شامل شدن و «جز» که معمولاً با حرف اضافه «به» همراه میشود، به معنی: «به غیر از» میباشد. اینها را به جای هم، به کار نبریم. مثال میآورم برای هر کدام: «لباسهای محلی مردم بوشهر، جزو مهمترین جاذبههای این منطقه محسوب میشود». «رسانه، جزء لاینفک زندگی اجتماعی امروزی میباشد». «مردم، در شرایط خاص و بحرانی، جز در مواقع ضروری، نباید از خانه بیرون بیایند».
بعضیها، به جای «لعنت» میگویند: «نعلت» و این البته در میان آذریزبانها، بیشتر رایج است؛ مثل به جای هم استفاده کردن «ق» و «غ» و «گ» در گفتهها و نوشتهها و یا مثلاً به جای «مسابقه»، «مساقبه» به کار بردن یا «بفات» به جای «وفات».
چندی پیش، در صدا و سیما، یک مسؤولی داشت سخن میگفت در یکی از همین شبکههای مهم و سراسری؛ به جای اینکه بگوید نباید «عدول» بکنند، گفت: نباید «عبور» بکنند! خوُب، همانمعنا و مفهوم را شاید تا اندکی برساند و برخی عموم مردم هم، شاید اصلاً متوجه نشوند اما معلوم بود ایشان، «عدول» را از همان ابتدا، «عبور»! میدانسته و در طول عمرش هم، به کلمه «عدول»، برخورد نکرده است و همینجوری شنیده و بد شنیده و باز یادم میآید یک سخنرانی، در پشت میکروفون که ایستاد، گفت: بنده، قصد سخنرانی نداشتم؛ دوستان، امر فرمودند و من هم، «اتصال»! امر کردم؛ به جای این که بگوید «امتثال» امر کردم؛ معلوم بود این کلمه را شنیده و درواقع، به صورت سماعی یاد گرفته؛ اما هیچوقت، آن را در روی صفحه کاغذ کتاب یا در مطبوعات، ندیده.
ما در فارسی، تنوین نداریم؛ در حالی که این کلمات «خواهشاً» و «گاهاً»، دیگر دهان هر مسؤول و غیرمسؤولی هم، افتاده است و هی، تکرار میشود؛ این «خواهشاً» هم که دیگر خیلی چندشآور شده است؛ بهخصوص، به صورت «خواهشن» در زمان نوشتن؛ برخی مجریهای تلویزیون هم، در برنامه زنده سراسری «خواهشاً» میگویند.
«تاسوعا» و «عاشورا» هم، جزو آن کلماتی است که ضمن اینکه معمولاً جایشان هم عوض میشود! در گفتارها و نوشتهها و تقدم و تأخری ناخواسته رخ میدهد، تاسوعا به تبعیت از عاشورا، گاهی در کلام و در نوشته برخی از حتی دوستان باسواد! هم، تبدیل به «تاسورا» میشود! تاسوعا و عاشورا، از تسع و عشر و به معنای روز نهم و روز دهم، میباشد.
ما چیزی به نام «نهار» نداریم و «ناهار»، درست است. لیل و «نهار» در زبان عربی، به معنی شب و روز میباشد؛ یعنی وقتی کسی میگوید: برویم «نهار» بخوریم، یعنی درواقع، میگوید: برویم «روز» بخوریم!! همه که نه اما بیشتر غذاخوریها، از کلمه «نهار» استفاده میکنند. املای عدد 60 ، به صورت «شصت»، میباشد و املای بزرگترین انگشت هر دست یا پا، به صورت «شست» است که این هم، گاهی اشتباه و به جای هم، به کار میروند.
در بیشتر مواقع، من دیدهام در سخن و در نوشته حتی آن آدمباسوادها! هم، به جای «اعاده» حیثیت که معنایش برگرداندن آبرو میباشد که یک بحث حقوقی است – «اعاده حیثیت قانونی: هرگاه به جهت گذشتن مدتی که قانون معین کرده و عدم محکومیت جدید کیفری به حکم قانون و بدون حکم دادگاه، حیثیت مجرم به او باز گردد و اهلیتی را که از دست داده، به دست آورد، این معنی را اعاده حیثیت قانونی گویند. در مقابل اعاده حیثیت قانونی، اعاده حیثیت قضایی قرار میگیرد؛ در این حالت، محکوم به حکم جزایی، از طریق صدور حکم دیگر، حیثیت او بازمیگردد.» – از «ادّعای» حیثیت استفاده میکنند که آدم، کمی هم خندهاش میگیرد و یک نشاط درونی هم ممکن است حاصل شود یا «خسرالدنيا والآخره» که برخی آن را «حسرتالدنيا والآخره» تلفظ میکنند و همه اینها، برمیگردد به اینکه برخی از ماها، مطالعهای نداریم و یا همان میزان مطالعهمان هم، خیلی پایین است.
فرق ما با کشورهای توسعهیافته هم، یکیاش هم، همین است که در اینجا، کسی که به جایگاهی میرسد یا مثلاً حتی گواهینامه رانندگی میگیرد، دیگر نیازی برای مطالعه مجدد نمیبیند؛ چون بهزعم خویش، به آن جایگاهی که میخواسته، رسیده و دیگر نیازی به مطالعه ندارد!
کسی که به پست و مقامی میرسد، – فرقی هم ندارد؛ حتی ممکن است در بخش خصوصی هم بوده باشد؛ – وقتی کسی مدیر یک مؤسسهای میشود، مدیر یک کارخانهای میشود، دیگر نیازی به مطالعه نمیبیند و حتی در حوزه کاری خودش هم، مطالعه نمیکند؛ در کشورهای توسعهیافته، وضعیت دقیقاً برعکس است و کسی که به هر جایگاهی، چه شغلی، چه دولتی و یا چه غیردولتی میرسد، در تلاش است تا مطالعه خود را در همان کاری که برایش سپرده شده، توسعه دهد و قانع نیست به وضعیت فعلیاش.
چندی پیش، با یک راننده بین راهی، همراه شدم؛ میگفت: من هرروز باید مطالعه کنم و این، جزو برنامهام است و چهقدر خوشحال و امیدوار شدم از اظهار این برنامه روزانه وی و دو شماره اخیر نسخه کاغذی نشریه یادآوری را دادم تا مطالعه کند؛ تذکر نمیدادم، داشت در حین همان رانندگی و در پشت رل، تیترهایش را میخواند.
گاهی دیگر هم، مینویسیم یا میگوییم «سنگ حجر الاسود»؛ خوُب، «حجر» که خودش «سنگ» است؛ این «سنگ» را برای چه میآوریم؟! یا مثلاً اخیراً یک کتابی داشتم ویراستاری میکردم که دیدم نوشته: «دایناسور عظیم الجثه بزرگ»؛ یا همین کلمه «ضرب الأجل» که دوستان باسواد هم بعضاً به صورت «ضرب العجل» مینویسند که من زیاد میبینم این مورد را یا «جد و آباء» که «جد و آباد» نوشته میشود و گفته میشود که اینهم باز، از آن موردهای خندهدار دیگری است. بعداً، چنانچه فرصتی فراهم شد، درباره غلطنویسی، باز هم، مطالبی در حد وسع، بیان خواهد شد.
مورد دیگر، توضیح مختصر در خصوص یک فیلم، یک عکس و داستان خیالی است که اخیراً، ساخته شد و در فضاهای مختلف مجازی هم، دست به دست شد. دوستان گرامی، بدیهی است که ما باید علمی صحبت بکنیم و خواسته یا ناخواسته، سهواً و یا عمداً، نباید حتی برای تحریک مثبت عواطف و احساسات دیگران و حتی برای نیت خوب هم، داستانی دروغین و یا مضحک بسازیم. دوست و دشمن دانا، اینها را که میبیند، چهبسا ماها را مسخره هم میکند. از ایندست موارد، باز هم وجود دارند که در فرصتی دیگر، چنانچه پیش آمد، حتماً ارائه خواهد شد.
توضیح اینکه: مدتی بود و هست که در فضاهای مختلف مجازی، تصویر و فیلم کوتاهی از دو پرنده، به نمایش گذاشته میشود و هی فوروارد و وایرال هم میشود با این توضیح و توضیحات مشابه که: پرنده سالخوردهای، نمیتواند پرواز کند و هیچ خانه سالمندی هم برای او وجود ندارد! و در نتیجه، پرندگان جوانتر، به او غذا میرسانند و بعد هم، چنین استنتاج میشود که: ما انسانها هم، باید از حیوانات و پرندگان بیاموزیم! و از این حرفها و دنبالش هم، کامنتهای احساسی و لایک فراوان و مکرر مخاطبان، بهخصوص مسنترها و بازنشستگان که من در اینجا، لازم میدانم توضیحی را بهاختصار در اینخصوص برای دوستان عرض کنم:
کوکو، پرندهای است که از نظر اندازه، در رده پرندگان متوسط و در جزو حیوانات کوچک، طبقهبندی میشود. بسیاری از گونههای کوکو، تخم خود را در آشیانه پرندگان دیگر، میگذارند تا پرنده صاحب لانه، جوجه را بزرگ کند؛ کاری که جوجهگذاری انگلی نامیده میشود.
جوجههای کوکو، از تخم درمیآیند و به محض بیرون آمدن از تخم، تخمهای میزبان را بیرون میاندازند؛ بدینترتیب، پرندۀ میزبان که جثهاش هم کوچک است، از او مانند جوجۀ خودش مراقبت میکند. درواقع، عملی که جوجۀ کوکو انجام میدهد، کاملاً غریزی است و آن را از دیگرگونه خود، یاد نگرفته است.
کوکو در هر آشیانه، فقط یک تخم میگذارد. پرنده میزبان نیز، ندانسته، روی تخمها میخوابد و آنها را به جوجه تبدیل میکند. اگر جوجه کوکو، زودتر از بقیه به دنیا بیاید، به طور غریزی، بقیه تخمها را از لانه بیرون میاندازد و اگر هم، دیرتر به دنیا بیاید، به دلیل جثه بزرگ و قویترش، در هنگام غذاگرفتن از مادرخوانده، بهتر عمل میکند و درنتیجه، با خوردن غذای بیشتر، پرقدرت و بزرگتر شده و با تحت فشار قراردادن جوجههای ضعیف دیگر، یا همانجا باعث کشته شدن آنها میشود و یا اینکه خودشان، ناگزیر از لانه بیرون میافتند که اینجای داستان هم، غمانگیز است و بدینترتیب، تنها خودش در لانه باقی میماند و به رشد انگلی خود ادامه میدهد؛ لذا این پرنده که احیاناً تصویر یا فیلمش را شما هم دیدهاید و میبینید که غذا میخورد، سالخورده و سالمند نیست؛ بلکه جوجهپرنده کوکو است که اندکی بزرگ شده و از لانه، بیرون آمده و هنوز هم، توسط مادرخواندهاش، به غذاخوری و زندگی انگلی خود، ادامه میدهد تا وقتی که بزرگتر شود و مادرخواندهاش را بهکلّی ترک کند.
بهنظرم، کوکوی ماده، مادر همه شیادان است؛ تصرف لانه دیگرپرندگان، سوراخ کردن، شکستن و خالی کردن تخم دیگرپرندگان، به بیرون از لانه پرتاب کردن یا خوردن تخمهای موجود در لانه، برای فریب پرنده میزبان در جریان شمارش تخمها و درنهایت، گذاشتن تخم خود در همان لانه و حتی قبل از انجام همه این کارها، در بیشتر مواقع، انتخاب لانه پرندهای که تخمش، از لحاظ رنگ و اندازه، مشابه رنگ و اندازه تخم میزبان بوده باشد، گوشهای از فریبکاری این پرنده است.
وقتی این مادر بیمسؤولیت، تخمش را گذاشت و رفت، بعد از مدتی که جوجه این مادر شیاد، سر از تخم درآورد، چنانکه اشاره شد، اگر تخم دیگری هم در لانه بوده باشد، توسط این جوجه، به بیرون انداخته میشود تا همه توجهها، تنها به طرف او، سرازیر شود. پرنده ماده میزبان هم، همان مادری است که میتواند همیشه، عاشق بوده باشد؛ حتی اگر جوجه، جوجه پرنده دیگری بوده باشد و اینکه در تصویر و یا در فیلم مربوط دیدهاید که پرندهای با جثهای کوچک، به جوجهای بزرگتر از خودش، غذا میدهد، یک پرنده مادر است.
آگاهی، تنها در سایه مطالعه است که رخ نشان میدهد و نیز اندیشه و تفکر برای بالارفتن آگاهی که به این موضوع تفکر هم که خیلی سفارش شدهایم که اکنون هم، بیش از هر زمان دیگری، به آن نیاز داریم و راهی هم نداریم؛ جز اینکه مطالعه کنیم و فکر کنیم و باز هم، مطالعه کنیم. مطالعه، در مواجهه با انواع بحرانها، کارسازترین است و افزایش سطح آگاهی، فقط در سایه مطالعه، امکانپذیر است.
افزایش آرامش و کاهش استرس، تقویت ذهن و حفاظت از آن، تحریک ذهنی و پیشگیری از آلزایمر، داشتن خوابی راحت، افزایش همدلی، رشد و افزایش خلاقیت، مقابله با افسردگی، گسترش دایره لغات، تقویت حافظه، تقویت مهارت تفکر تحلیلی، افزایش تمرکز، بهبود مهارت نوشتن، آرامش خاطر، سرگرمی ارزان و در دسترس و … تنها تعداد معدودی از فواید مطالعه کتاب است؛ اما همه آنها نیست؛ هدف نهایی و غایی هم، افزایش آگاهی است که بشر در طول تاریخ، هرچه بر سرش آمده و میآید، از همین عدم آگاهی بوده است.
بر کسی پوشیده نیست که در بین آمار و ارقامهای ملی و بین المللی، ایران جایگاه خوبی از نظر سرانه مطالعه ندارد و این ضعف، میتواند علاوه بر خسرانهایی که در فرایندهای آموزشی و فرهنگی دارد، جامعه را نیز از مسیر توسعه و تعالی، دور نگه دارد. دوستان و همراهان گرامی، مطالعه را کار جدی روزانه خود قرار دهیم.
نکته دیگر، در رابطه با ایام محرم است؛ در محرم امسال نیز، از ابتدا و باز هم و همچنان، شاهد رفتارها، فرهنگهای غلط و خرافاتی که بهتدریج و بیسروصدا وارد دین شدهاند، بودیم و هستیم؛ رفتارهایی که بیشتر مردم را آزار دادند و همچنان، آزار میدهند و هر سال هم، توسعه مییابند و تمام هم نمیشوند و نخواهند شد با این وضعی که داریم پیش میرویم و به نظر میرسد: در سال بعد و در سالهای بعد هم، همچنان شاهد این وضعیت خواهیم بود و بلکه ممکن است موارد جدید دیگری هم، به موجودیهایمان و ساختههایمان، اضافه شود؛ مگر اینکه کمی هم از طرف احساس خالص، به طرف عقل و عقلگرایی، پیش برویم.
مواردی مانند: همین طبل زدنها با آن وضع وقت و بیوقت و تا دیروقت و آزاردهنده و بدون ملاحظه بیماران عصبی، سرطانی، کهنسالان و کلاً کسانی که مشکل جسمی و یا روحی دارند یا اصلاً مشکلی هم ندارند و سالمند و میخواهند کتابی بخوانند؛ فیلمی ببینند و یا اصلاً استراحت کنند و بخوابند که هماکنون، خود این طبل زدنها، دیگر به جزء لاینفک عزاداریها تبدیل شده و دستههای عزاداری، بدون طبل و طبل زدنها، انگار چیزی کم دارند، مداحی و روضهخوانیهای بدون استناد به منابع معتبر و سراسر غلط، تحریفشده و صرفاً گریهآور، روضهخوانی و نوحهخوانیهایی از سوی افرادی غیرصالح و عزادارانی که در چندرکعت نماز یومیهشان هم ماندهاند و حمد و سورهشان را هم بلد نیستند؛ اما بهشدت، عاشق امام حسین! هستند؛ همان روضهخوانانی که نام و عکسشان در روی بنر، از نام امام حسین، درشتر است و معلوم است مردم را به خود دعوت میکنند نه به خدا؛ همانهایی که تا نصف شب، داد و بیداد راه میاندازند و جیغ میکشند به نام محرم و به نام دوستی با امام حسین علیه السلام، با آهنگ و ریتم خوانندگان ترکیهای و غربی و … نوحه میخوانند و انجام خیلی از اعمال و رفتارهای دیگر.
همانهایی که در طول سال، کاری به امام ندارند و فقط، در همان ده روز اول محرم، بهخصوص در روز نهم و دهم یا همان تاسوعا و عاشورای حسینی، خونشان یکمرتبه به جوش میآید و خود را به هر نحوی شده، تطهیر میکنند! با احسان دادن و نذر اداکردن و محکم بر طبل و سنج و به سر کوبیدن و این، کل مسلمانی اینهاست؛ همانهایی که در طول سال، تنها در ماه رمضان، آنهم در روزهای منتهی به شبهای قدر، روزه میگیرند و پشت سر هم، نماز میخوانند اما در طول سال، همانند که هستند.
چهقدر حرمتها شکسته شده است؛ قدیمها، یک علم در یک شهر یا در دهات یا در یک مسجدی بود؛ آن را تمیز و با احترام، نگه میداشتند؛ سالی یکبار هم میآوردند بیرون؛ یک عزاداری خداپسندانه انجام میشد نه مردمپسندانه! علمها، طوری حرمت داشتند که میدیدی شخص، به یک علم مشخصی در یک مسجد مشخصی، سوگند میخورد؛ علم، شیء نبود؛ کالا نبود که همهجا هم بفروشند؛ علم، یک نماد بود و خیلی محترم. الان برداشتهاند یک خروار علم ریختهاند روی هم و میفروشند. یک بچه هم، علم برمیدارد؛ همچنان که طبل بچگانه هم تولید شده برای ما ایرانیها و این، البته برای شرکت ياماها، بزرگترين توليدکننده لوازم موسيقی جهان، خیلی خیر و برکت داشته است؛ همچنانکه ترقهبازیهای ما ایرانیان در اسفندماه هر سال و در فروردینماه سال بعدش و بهخصوص در چهارشنبهسوری، برای ما ضرر و صدمه و برای برادران! چینیمان، منافع میلیاردی داشته و دارد؛ یعنی دودش، به چشم شهروندان ایرانی و پولش، به جیب سازندگانش میرود؛ همچنان که طبلها نیز، ثواب! و صدایش را ما تحمل میکنیم و سودش را هم ژاپنیها و اخیراً هم که چینیها هم، سود میکنند و ما طبل در دستهایمان، اینچنین و شاید هم ناخواسته، مُبلغ شرکت یاماها شدهایم؛ به عنوان نمونه و مثال آماری، در سال 1395، بر اساس آمار گمرک، در 5 ماه منتهی به مردادماه همان سال، حدود 7 تن طبل و سنج، از کشور چین وارد ایران شده بود که این، برای اقتصاد ما، فاجعه بود و است که در ایام عزاداری، باید و الزاماً طبلهای ژاپنی و سنجهای ایتالیایی و پرچمهای ساخت و بافت چینی، نقش اساسی را ایفا کنند برای حتی عزاداریهای ما. ظاهراً چینیها، به فکر عزاداریهای ما هم هستند! و حتی به فکر نماز و عبادات ما هم که جانمازی و مهر و تسبیح هم، برایمان میسازند.
در زمان شاه، انگلیس قمه میداد از این قمههای خوشدست که هرچه قدرت و زور دارید، بزنید بر سرتان تا خون جاری شود؛ با قیمت مناسبی هم میدادند! گران نمیدادند! تا همه بتوانند استفاده کنند و بهرهها ببرند! امروز هم، چین و ژاپن، طبل و سنج داده که تا هرچه زور دارید، بزنید؛ با این تفاوت که برخلاف انگلیس، تمام قیمتش را باید بپردازی و به نظر میرسد بیشتر ماها، همیشه بهنوعی بازیچه شدهایم در این میدان و خود خبر نداریم.
در ایام تاسوعا و عاشورا، برخی از مغازهها در شهرهای استان باز بودند! قبلاً اینجوری نبود؛ هرچیزی، جای خودش قرار داشت؛ هر مناسبتی، حال و هوای خودش را داشت؛ مغازهها، یک جای پرچمی داشتند در بالای درِ مغازه که لوله چوبی یا فلزیِ منتهی به یک پرچم را در خود جای میداد و همه معمولاً داشتند از این جاپرچمیهایی که در مناسبتهای ملی و مذهبی، از آن استفاده میکردند و پرچم ایران یا پرچم مشکی ساده یا همراه با نوشته را نصب میکردند در سردر مغازههایشان. خیلی وقت است دیگر در برخی از شهرهای استان آذربایجان شرقی، حرمت برخی از مناسبتهای مختلف، مانند همین ایام تاسوعا و عاشورا، نگه داشته نمیشود از سوی برخی از شهروندانِ بیتفاوت و طمّاع و فرصتطلب؛ فرصتطلب به این جهت که با بسته بودن سایر مغازهها، امکان فروششان بیشتر میشود.
یک وقتی است طرف، نانوایی دارد؛ خوُب ممکن است باز بودن نانوایی، توجیهی داشته باشد برای مرتفع شدن نیاز روزانه مردم؛ اما باز بودن یک کیففروشی، کفش و دمپاییفروشی، باز بودن مغازه لوازم آرایشی یا البسهفروشی و مواردی از این قبیل که نیاز فوری مردم هم نیست، در تاسوعا و عاشورا بهنظرم، هیچ توجیهی ندارد.
بعضی وقتها هم میبینی برخی از این دوستان روشنفکر! میپرسند: کجای قرآن نوشته شده در تاسوعا و عاشورا، مغازه باز نباشد؟! خوُب برادر من! شما کمی هم به عقلت و به عرف و به هنجارهای جامعهای که در آن زندگی میکنی، توجه کن؛ ببین درست است این کار و اینکه همه، در حال عزاداری باشند و تو در حال فروش لوازم آرایشی باشی؟
اخیراً، جناب آقای زینالعابدین رضوی خرّم، استاندار محترم آذربایجان شرقی، در جلسه شورای حفاظت از اراضی استان، با تأکید بر اینکه نباید به بهانه ایجاد مسائل اجتماعی، در برخورد با متخلفان کوتاهی کرد، گفتهاند: در رابطه با احداث غیرمجاز باغویلا، خانهویلا و تغییر کاربری اراضی، باید بهجدّ و بیرحمانه ورود کرد و نباید در این زمینه، کوتاه آمد تا دیگر با این موارد، مواجه نشویم و دستگاههای خدماتی، از جمله: آب، برق و گاز نباید به ساختوسازهای غیرمجاز، خدمات ارائه کنند و اگر دستگاهی به این ساختوسازها خدمات دهد، طبق قانون، با آن برخورد میشود که تذکر بهجایی بود که امیدواریم عملی شود.
در چندساله اخیر، ساختوسازهای خانهباغها یا همان بهاصطلاح، خانههای ویلایی در داخل باغها که سازندگان آنها، دلایل مختلف و اهداف مختلفی هم دارند با این ساختوسازها و اهداف همه آنها هم، مثبت و صرفاً در جهت استفاده انسانی و معقول از فضای طبیعت باغ نیست، زیادتر شده است؛ در سابق، یک باغبان، یک چیزی به نام خانهباغ را صرفاً برای استفاده از سایه آن و در امان ماندن از حشرات، گذاشتن وسایلی، مانند: بیل و قیچی باغبانی و … میساخت؛ خودش هم میساخت؛ با همان چندتکه چوب و آجرهای معمولی که کوره هم ندیده بودند اما امروزه، در این خانهباغها یا ویلاها، مثل منزلهای شهری و حتی گاهی جلوتر از آنها، امکاناتی، مانند: آب گرم و برق و گاز و … هم وجود دارد که علاوه بر آسیب جدی به طبیعت و خراب کردن فضای سبز، آسیبهای اجتماعی و فرهنگی هم، به دنبال دارد که ورود جدی به این موضوع را میطلبد از سوی مسؤولان ارشد هر شهری و هر استانی.
اکنون، بسیاری از خانهباغها، محل مناسبی برای انواع جرمها و آسیبها شده است. ساخت و وجود خانهباغها و تغيير كاربری اراضی كشاورزی، از چندسال پیش، برخی از نقاط را در کشور تهديد میكند؛ چرا كه با ساخت اين مكانها، زمينهای مرغوب زراعی، عملاً به قطعات كوچكتر تبديل شده و كاربری آنان، تغيير پیدا میكند.
هماکنون، خانهباغها، تبديل به سكونتگاههای غيررسمی شده است که بعضیها، هرغلطی را هم بهراحتی، میتوانند در داخل آن، مرتکب شوند و با فراغ بال هم، انجام میدهند؛ بدون هیچ ترس و نگرانی و واهمهای و اینجا، وظیفه دستگاه قضايی و سایر دستگاههای ذیربط هم، شناسايی اين مكانها و برخورد با متخلفان است که ضعیف عمل کردهاند متأسفانه تا به اکنون؛ چنین نباشد که هر پولداری، صرفاً به واسطه وجود پولش، بتواند هر تخلفی را بهراحتی انجام دهد.
دستگاههای خدمترسانی هم، بهنوعی تخلف کردهاند با حمایت از این خانهباغها؛ همانهایی که به خانهباغهای غيرمجاز یا حتی مجاز، خدمات ارائه داده و یا ارائه میدهند و محل وقوع جرم را با سیمکشی و برقرسانی، نورانیتر میکنند! و تأمین میکنند برق آن یخچالهایی را که احیاناً، صندوق مشروبات الکلی شده است برای میهمانان دورهمی هفتگی که درواقع، بهنوعی، مجرم شناخته میشوند یا حداقل، میتوان گفت: در جرم، معاونت کردهاند و هنوز هم، دارند معاونت میکنند که باید با آنان هم، برخورد جدی میشد که برخورد نشده است تا به حالا.
من شخصاً، بارها موارد مشکوک زیادی را البته خیلی گویا و کاملاً واضح دیدهام که در شهرستانهای مختلف و در حواشی مراکز استانها در خانهباغها یا در همین خانههای ویلایی داخل باغها، اتفاق میافتد و در برخی از موارد هم، همین مکانها، برای اهداف فساد و فحشا، به اشتراک گذاشته میشوند بین دوستان و آشنایان و همکاران و در هر بازه زمانی هم، مانند هرهفته، در اختیار یکی دو نفر قرار میگیرد و کلیدهای این نه خانهباغها که درواقع، مراکز انواع فسادها، دست به دست میچرخد.
آیا وقت آن نرسیده است که به این موضوعِ کاملاً روشن، رسیدگی و ورود جدی بشود و یا قانونی در این خصوص، به تصویب برسد و اجرایی گردد؟ تا کی میخواهیم برای متخلفان، فضای امنی را برای تشکیل دورهمی و برنامهریزی برای خرید و فروش مواد مخدر و دهها تخلف و غلط دیگر، فراهم کنیم؟ و همه اینها البته از ضعف مسؤولان دخیل در این موارد است که خوشبختانه، استاندار آذربایجان شرقی، اخیراً به این موضوع، ورود کردهاند که امیدواریم نتیجه خوبی بدهد.
کمی هم، در مورد موضوع سگ – که واقعاً دیگر به یک مسأله مهم تبدیل شده؛ یعنی درواقع ما خودمان و با دست خودمان، به یک مسأله، تبدیلش کردهایم که به دنبال آن، برخی از شهرداران را بر آن داشته تا به ابتداییترین، سادهترین و کمهزینهترین راه حل به لحاظ اقتصادی و البته، پرهزینهترین راه حل به لحاظ اجتماعی و فرهنگی دست بزنند، – بنویسیم؛ سگ محلی، بومی یا بهاصطلاح عوام و از نظر برخی از مسؤولان کمسواد و بهویژه، از نظر برخی از شهرداران ضدسگ و سگستیز، سگ ولگرد یا سگ خیابانی و یا آنطوری که حامیان حیوانات، مؤدبانه مینامندش و البته در نتیجه و در عملکرد نهایی هم، هیچ تأثیری ندارد، سگهای رهاشده و یا بیپناه، سگهایی هستند که به صورت آزادانه و در محیطهای شهری و حتی روستایی، زندگی میکنند. این سگها، معمولاً یا از ابتدا، صاحبی نداشتهاند و یا اینکه بعد از مدتی، به دلایلی و توسط صاحبانشان، رانده شدهاند.
این سگها، تقریباً بزرگترین جمعیت سگها را تشکیل میدهند. سگهای خیابانی، از لحاظ علم جانورشناسی، قویترین نژاد سگ در هر منطقهای هستند که در شرایط سخت آب و هوایی و کمبود غذا، نسبت به نژادهای دیگر، مقاومت بیشتری دارند؛ در واقع، سختجانترین سگها، همین سگهای رهاشده یا بومی هستند که اگر از کوچکی تربیت شوند، میتوانند سگهای نگهبان خوبی شوند.
این سگها، از نظر ژنتیکی، حامل بهترین و قویترین ژنهای سگهای آن منطقه هستند. به دلیل طبیعت بیرحم و بیتوجهی برخی از انسانها در بسیاری از کشورها، ازجمله در کشور خودمان، این سگها مجبور شدهاند تا برای بقا، بهشدت تلاش کنند. حاصل این تلاشها، گونهای از سگ است که بسیار سرسخت و مقاوم است. به طور کلی، این سگها را میتوان به دو دسته بیصاحب و رهاشده، دستهبندی کرد.
سگهای بیصاحب، اگر از سوی انسانها، مورد آزار و اذیت قرار نگرفته باشند که معمولاً هم بهشدت مورد آزار قرار میگیرند؛ بهخصوص در کشور خودمان، بسیار مهربان و آرام هستند و معمولاً خیلی زود هم، با انسانها خومیگیرند. سگهای رهاشده، معمولاً خاطره خوبی از انسانها ندارند و سعی میکنند تا جای ممکن، از انسان دوری کنند. این سگها، معمولاً در صورت آزار و بدرفتاری از سوی انسانها، دست به واکنش میزنند. بیشترین حمله از سوی سگهای رهاشده به انسانها هم، معمولاً از سوی سگهایی اتفاق میافتد که بدرفتاری میبینند.
سگها، معمولاً انسانها را دوست دارند؛ چراکه سگ، به احتمال قوی، اولین حیوانی بوده است که توسط انسان، اهلی شده و جزو قدیمیترین حیوانات دوست انسان در کره زمین، به حساب میآید؛ به همین دلیل، این حیوان، بیمورد و بیدلیل، به هیچ انسانی حمله نمیکند. سگها، خوی وحشیگری ندارند و انسانها را به چشم دوست و همراه میبینند؛ اما آزار و اذیت بعضی از انسانهای ناآگاه، باعث شده تا این حیوانات آرام و دوستداشتنی، بعضیاوقات، به انسانها حمله کنند؛ البته این حمله معمولاً در صورت نزدیک شدن بیش از حد به قلمرو آنها، اتفاق میافتد که این، کاملاً طبیعی است.
برخلاف تبلیغات منفی واردکنندگان و پرورشدهندگان سگهای خارجی، سگهای بومی، بسیار باهوش و آموزشپذیر هستند؛ با این حال، مانند همه سگها، آنها نیز به محبت و توجه از سوی صاحبانشان، احتیاج دارند. این سگها، شاید در محیطهای اشرافی و یا بهقولی لاکچری رشد نکرده باشند، اما به اندازه و شاید بیشتر از خیلی از سگها، معنای محبت و توجه را درک میکنند و حاضرند هر کاری برای رضایت صاحبانشان انجام دهند و هیچ باکی هم از فداکردن جانشان برای صاحبانشان ندارند.
متأسفانه در کشورهای کمترتوسعهیافته، باورهای غلطی درباره سگهای خیابانی وجود دارد. در این کشورها، به دلیل فقر اقتصادی و فرهنگی، مردم رفتار خوبی با سگها ندارند. در کشورهای توسعهیافته، دولتها در کنار سازمانهای مردمنهاد، وظیفه محافظت و نگهداری از سگهای خیابانی را به عهده دارند. این سگها معمولاً به صورت دورهای، عقیمسازی و واکسینه میشوند.
غذارسانی به سگهای بومی، باعث میشود خطر حمله این حیوانات به انسانها، بهشدت کاهش پیدا کند. اگر مراقب حرکات و رفتار خود باشید، دوستی با سگ رهاشده، کار خیلی سختی نیست. سودجویانی که به کار پرورش سگهای خارجی مشغولند، معمولاً سگهای خیابانی را سگهایی خشن، کمهوش و نافرمان معرفی میکنند؛ در حالی که این طرز فکر، از پایه اشتباه است.
اکثر حیوانآزاران، برای سرپوش گذاشتن بر رفتارهای خود، داستانهایی ساختگی درباره حمله وحشیانه سگهای خیابانی به افراد مختلف خصوصاً به کودکان نقل میکنند که بعضاً پایه و اساس درستی هم ندارد. در دوران کرونا هم که به دلیل شیوع برخی از اخبار جعلی و نادرست، تعداد زیادی سگ و گربه، به دلیل ترس مردم و نگهدارندگان آنها از انتقال کرونا، در خیابانها رها شدند.
تقاضایی هم از شهردار تبریز دارم؛ پیرو حضور و بررسی میدانی اخیر از سوی رسانه یادآوری، تقاضا داریم دستور فرمایید در مورد حیوانفروشان و پرندهفروشان گجیل و همچنین انتهای خیابان تربیت، با هماهنگی و استمداد از سایر ادارات ذیربط، مانند: اماکن، بهداشت و … و با استفاده از ظرفیت بزرگ خود مجموعه شهرداری، با عنایت به اینکه عملاً نمیتوان جلوی خرید و فروش حیوانات را گرفت، حداقل تدبیری و راهکاری ارائه شود تا منجر به ساماندهی و نجات حیوانات موجود در این محل از فضای تنگ و آزاردهنده و غیربهداشتی – که بعضاً، امکان تکان خوردنشان هم در آن فضای کوچک داخل قفسها فراهم نیست و درواقع، بهنوعی، به شکنجه و آزار حیوانات تبدیل شده، – بگردد که یکی از تقاضاهای بهحق همه یا اکثریت حیواندوستان هم، همین مورد و موارد مشابه دیگر است که بارها، در فضاهای مختلف مجازی نیز، مطرح اما بیتوجهی شده است.
موضوع دیگر اخیر و جدید، سخنان سخیف با ادبیات چالهمیدانی، شرمآور، بیادبانه، کوچهبازاری و دور از شأن و نابخردانه و نسنجیده یک مجری سابق و مسؤول فعلی بود که همهمان شنیدیم. سخنان این برادر! با آن حال و هوای مجریگری و فراموشی جایگاه جدید خویش، ماحصل این است که ایشان، هنوز هم در توهم به سر میبرند و شناخت و مطالعه و سواد دقیقی نسبت به زنان ایرانی و مسائل اجتماعی ندارند؛ شاید درسخوانده هم بوده باشند و مدرکی هم داشته باشند که همینطور هم است اما قطعاً صاحبنظر نیستند و کسی که صاحبنظر نیست، نباید به هر چیزی ورود کند که نتیجهاش، این میشود که دیدیم و امیدواریم و انتظار داریم رئیسجمهور محترم، برای پالایش نیروهای اینچنینی که با ادبیاتی سخیف، به دفاع یا درواقع به دفاع بد از حجاب پرداخته، فکری بکنند؛ چارهای بیندیشد و درباره ادامه کار این معاون، تجدید نظر بفرمایند.
در آخر، از مخاطبان محترمی که لطف میکنند و برای نشریه خودشان، مقاله و مطالب غیرتولیدی ارسال میکنند، بهخصوص در مورد مطالب تاریخی، مجدد تقاضا و تأکید میکنیم تا حتماً منابع را در نوشتههایتان بیاورید؛ بالاخره، مطالب تاریخی را که از سینه خودتان ننوشتهاید و به گذشته هم که سفر نکردهاید؛ مطالب را از جایی برداشتهاید که نیاز به درج منابع دارد که این هم، یکی دیگر از ضعفهای بسیاری از ما ایرانیان است که مقاومت میکنیم و از درج منابع، خودداری میکنیم. همراه ما باشید همچنان. بهدرود.