ولنتاین، این روز وارداتی!
آدمهای خوب، در همه جای دنیا، میتوانند باشند و آدم بد هم همینطور و ممکن است در کنار کعبه هم، آدم بدی حضور داشته باشد. در مورد ازدواج سنتی و مدرن، هر کدام، طرفداران خودش را دارد و بحث ما در اینجا، ازدواج نیست؛ عشقورزی در روز ولنتاین، بیشتر از نوع جنسی است و در درون آن، معمولاً عشقی نهفته نیست.
- ولنتاین، یک مد است مثل خیلی از مدهای دیگر که همه برای بهروزبودن! هم که شده، میخوان رعایتش کنن تا یهوقت، از قافله عقب نمونن و مذمت نشن؛ زودگذر هم است. برای کسانی که همدیگر را حقیقتاً دوست دارند، هر روز میتواند روز عشق باشد.
محمدرضا باقرپور، پاسخ داد: اگر هدف ما، این باشد که انتقادهارو بپذیریم و اهمیت بدیم، فرقی ندارد این انتقادها، در چه بستری و در کجا، مطرح بشن اما اگه قرار بر برنتابیدن انتقادها باشد، در هرجایی هم که باشد، تأثیری نخواهد داشت.
با یک جستوجوی ساده کلمه عشق و مشتقات آن در اشعار و نوشتههای ایرانزمین در طول تاریخ، در کتابهای یک کتابخانه مجهز یا به روش جستجو در اینترنت و در متون فارسی، با حجم بالایی از این کلمه مواجه خواهیم شد که نشانگر اهمیت آن است؛ پس ما ایرانیها، با اصل عشق و عاشقی و عاشق و معشوق، مشکلی نداریم.
روز عشق، روزی است که معمولاً، دختران و پسران ناآشنای بسیار آشنا! به یکدیگر، تبریک میگویند؛ نه همسران و زنان و مردان متأهل و این، بدان معناست که پدیده ولنتاین، رابطه آزاد میان دو جنس را پذیرفته و به آن، رسمیت بخشیده است.
متأسفانه، پشت سر این ولنتاینها، ناهنجاریهای دیگری هم، جریان پیدا میکند که خالکوبی و عکس انداختن روی بازوها و تیغزنیهای دختران و پسران دانشآموز در مدارس، در روی بازوها و دستها و حک کردن حرف اول دوست ولنتاینیشان! از آن جمله است که والدین و مسؤولان، بهویژه مسؤولان حوزه تعلیم و تربیت، باید بیشتر مراقب باشند و تلنگر، سؤال و حرف حساب، اینکه اگر این عشقهای خیابانی، واقعی هستند و اگر واقعی بودند، چرا طبق آمارها و تحقیقهای ارائهشده، منجر به ازدواج صحیح و عاشقانه نشدهاند و چرا بیشتر آن تعداد هم که منجر به ازدواج شدهاند، در اندکزمانی، منجر به طلاق شدهاند؟
فائزه خانلرزاده، پاسخ داد: ممنونم که دیدگاهتون رو مطرح کردید؛ مطلبی که عرض کردم، دقیقاً در مخالفت با همین دیدگاهه. این که مناسبتی که به تاریخ میلادی باشه، ناخودآگاه در ذهن شما، با فساد و بیبندوباری تداعی میشه، اگه به جای روز عشق، میگفتند یومالعشق و یک تاریخ هجری قمری هم براش تعیین میشد، در ذهن شما آنروز، روز عشقهای پاک آدمهای پاک بود. انتقاد من، دقیقاً به همین دیدگاه بدون تفکره؛ در انتقادی که خصوصی مطرح کرده بودید، گفتید: «نگاه سادهانگارانه، به ولنتیاین.» دقیقاً حرف من اینه که ساده و سطحی و در عین حال، وسیع به این مسأله نگاه کنید؛ نه اونقدر عمیق که دیگه چشمتون، توانایی دیدن واقعیتهای اطراف را نداشته باشه.
ببینید این ارتباط بین خارجیها و بیبندوباری، از کجا اومده و چهقدر با واقعیت مطابقت داره؟ چه آماری دارید که نشون میده ایرانیها، پاکتر از خارجیها زندگی میکنند و چه تحقیق معتبری ثابت کرده آمار طلاق در ازدواجهای سنتی، پایینتر از ازدواجهای عاشقانه در یک دوره زمانی مشخص است؟ (آمار معتبر، نه کارشناسان صدا و سیما) و چهطور نتیجه گرفتهاید روز عشق خارجیها، مربوط به روابط بدون تعهد و انسانهای هرزه است ولی روز عشق ایرانیها، مختص افراد متأهل؟ چون اصولاً تجربه «عشق» در افراد مختلف، در زمانها و مکانهای مختلف، مشابه هم هست.
از دید من، به عنوان روانشناس، ریشه عمیق این قضاوت و تداعیهای اشتباه، نفرت از خارجیهاست و این چیزی است که از بچگی، آموزش داده میشه. انتظار میره که افراد بالغ صاحبنظر که اهل تفکر و نوشتن هستند، به ذهن خودشون، فرصت بازنگری به این «تداعیهای اشتباه» را بدن.
محمدرضا باقرپور، پاسخ داد: از جهت شنیدن و حتی درج نظر اینجانب در سایتتان به عنوان نظر مخالف، بسیار ممنون و متشکرم. سرکار، از کجا به این نتیجه رسیدهاید که در ضمیر ناخودآگاه من، هر مناسبتی که به میلادی باشه، فساد و بیبندوباری را تداعی میکند؟ آیا خود من اشارهای کردهام به این موضوع؟ بنده در نام این قضیه و موضوع مشکلی ندارم؛ اگر این روز، یوم العشق یا به زبان دیگری هم میبود و از شهر مدینه و عربستان هم برمیخاست و میاومد، بنده باز، به همان دلایلی که مفصل، آن را عرض کردهام، ایراد میگرفتم.
عجیبه که شما در مورد مطالبی سؤال کردهاید که بنده چنین چیزی را مطرح نکردهام! اینجانب، کجا گفتهام ایرانیها، پاک هستند؟! یا در مقابل، خارجیها ناپاک؟! و عجیبه که به ازدواجهای سنتی و مدرن اشاره کردهاید و در مورد مطالبی که آوردهام، هیچ توضیحی ندادهاید! خوُب شما بهتر از من میدونید که ازدواج مدرن، آن ازدواجی است که دختر یا پسر، با آشنایی با جنس مخالف و صرفاً، به واسطه آشنایی، دوستی و همصحبتی با هم، تن به ازدواج میدهند؛ آنهم، با استفاده از معیارهای خود که شخصاً و بدون دخالت اطرافیان، دست به انتخاب میزنند اما گفته نشده و توصیه نشده و صحیح هم نیست اینکه قبل از هرگونه وصلت شرعی و قانونی، با نام عشق، از هم بهرهمند بشوند.
آیا صحیح است یه زن محصنه، به یک مرد یا پسر، ابراز عشق کند؟ چیزی که اکنون میبینیم و نمیشود هم انکارش کرد و برخی از متأهلان، چه زن و چه مرد، به این دوستیها و عشقهای پاک! و بدون نظر! هم افتخار میکنند.
من چنین نتیجه گرفتهام: روز عشق خارجیها، مربوط به روابط بدون تعهد و انسانهای هرزه است که بارها در نزدیکی محیطهای آموزشی هم، پسران و دخترانی را شخصاً دیدهام و روابط مشمئزکنندهشان را در گوشه و کنار و داخل سواری دیدهام که از عشق چیزی نمیدانند اما همدیگر را در آغوش میکشند و … همچنین در سینماها دیدهام که چهگونه حواسهای یهعده، به فیلمی که نشون داده میشه، نیست و تنها انگیزه و هدفشان از رفتن به سالن سینما، باهم بودن با عشقشان! است؛ عشقی که معمولاً به هیچ ازدواجی هم ختم نمیشود؛ چون همون پسرها هم، نیک میدانند که این دختر، با خیلیها، همین ارتباط و عشق پاک! را قبلاً داشته است و اینکه نتیجه گرفتهام روز عشق ایرانیها، مختص افراد متاهل؟ این قسمت را بنده نگفتهام که در موردش توضیح بدهم.
اینکه استنتاج کردهاید از دید شما، به عنوان روانشناس، ریشه عمیق این قضاوت و تداعیهای اشتباه بنده، نفرت از خارجیهاست و این چیزی است که از بچگی آموزش داده میشه، باید عرض کنم خوشبختانه، بنده بارها، سفر خارج از کشور را تجربه کردهام تا آنجایی که حساب تعدادش هم از دستم خارج شده است و نفرتی هم از خارجیها ندارم و اتفاقاً، خاطرات خوش و آداب پسندیده و انسانی زیادی هم از برخی از آنها، دیدهام و همیشه هم، در یادم هستش.
آدمهای خوب، در همه جای دنیا، میتوانند باشند و آدم بد هم همینطور و ممکن است در کنار کعبه هم، آدم بدی حضور داشته باشد. در مورد ازدواج سنتی و مدرن، هر کدام، طرفداران خودش را دارد و بحث ما در اینجا، ازدواج نیست؛ من عرض کردم: عشقورزی در روز ولنتاین، بیشتر از نوع جنسی است و در درون آن، معمولاً عشقی نهفته نیست؛ کلاً صحبت من اینه.
من اتفاقاً شخصاً موافق ازدواجهای مدرن هستم اما نه آن مدرنی که دختر و پسر، با نام عشق، هر غلطی را و هر رفتار نابهنجاری رو دور از چشم پدر و مادر انجام بدهند و بعداً هم، در خوشبینانهترین وضعیتش، به ازدواج منتهی بشه.
نتایج یکی از مطالعات، نشان داده: در حدود ۵۵ درصد ازدواجها در آمریکا، ۴۲ درصد در انگلستان و ۳۷ درصد در آلمان، به طلاق منجر شده است. (هالفورد، به نقل از یزدانی) این آمارها، وضعیت نابهسامان خانوادهها و کاهش رضایت از زندگی زناشویی در جهان را بیان میکند. آمارهای جدید دیگری نیز هست که به جهت عدم اطاله سخن، پرهیز کردم؛ فقط خواستم نمونه بیاورم که وضعیت اونور آبیها هم، زیاد خوب نیست.
با توجه به نتایج آمارهای انجامشده در کشور ما نیز، طی دودهه گذشته، ساختار خانوادهها و رضایت زناشویی، رو به سست شدن میباشد که شما بهتر از من میدانید و پیوندهای زناشویی، با ناسازگاری در بین زوجها، به صورت افزایش طلاق و اختلافات خانوادگی، خود را نشان داده است.
در گذشته، جوانان با گزینههای معدودی از شیوه همسرگزینی، روبهرو بودن و همان شیوه سنتی، جاری بود که با اصول خواستگاری رسمی و خانوادگی شروع میشد و خانوادهها همدیگر را میسنجیدند تا ببینند آیا مطابق اصول و هنجارهای یکدیگر هستند یا نه و در این ازدواجها، به دلیل اینکه حضور خانوادهها، پررنگتر بود و از روی معمولاً عقل و حسابشده و دوراندیشی صورت میگرفت نه احساس صرف، میزان طلاق کم بود اما امروزه، جوانان با یک شکل دیگر از ازدواج به نام ازدواج مدرن که در این نوع ازدواجها، دختر و پسرها، دور از چشم خانواده با هم رابطه دارند، روبهرو هستند.
نظر بنده، بر این است که ازدواجهای مدرن، آنهم از نوع ولنتاینیش، چندان درست به نظر نمیرسند؛ چرا که دختر و پسر، بدون اطلاع خانواده و دور از تجربیات و سنجشها و بررسیهای والدین، خودشان، انتخاب میکنند؛ خودشان، تصمیم میگیرند با هم ازدواج کنند و زمانی هم که آتش عشقشان! فروکش کرد و طوفانهای جنسیشان خوابید، تازه به این فکر میافتند که داشتههای شریک زندگیشان نمیتواند تأمینکننده نداشتههایشان باشد و در نتیجه، جوانان امروزی، به جای ارزش نهادن به آنچه انتخاب کردهاند، راهی دادگاهها شده و تقاضای طلاق میدهند. متشکرم از توجهتان.
فائزه خانلرزاده، پاسخ داد: جناب آقای باقرپور، از فساد گفتید؛ از این که بنیان خانوادهها، سست شده؛ روابط آزاد نسبت به سالهای گذشته، خیلی بیشتر شده و خیلی از رابطهها، هرگز به ازدواج ختم نمیشوند. درست! بعید میدونم در جایی از گفتهها و نوشتههایم، این مسأله رو انکار کرده باشم.
با توجه به تجربیات شغلی، میتونم ادعا کنم که بیشتر از خیلی از افراد جامعه، از جمله شخص شما، از نزدیک و بدون سانسور، شاهد رابطههایی هستم که در هیچ کتاب و مقالهای، در موردشون چیزی نخوندهام؛ بنابراین، دید من نسبت به وضعیت موجود در جامعه، اتفاقاً خیلی منفیتر از دید اکثریته ولی این چه ارتباطی به روز عشق و ولنتاین داره؟ همیشه اینطور بوده که افراد، دوست داشتند با جنس مخالف خودشون، رابطه برقرار کنن. در سنین پایین، دورهای که هورمونها تصمیم میگیرند و نه عقل و احساسات پخته، شکست به دفعات، رخ میده؛ این یک روند طبیعیه و به تاریخ و جغرافیای خاصی محدود نمیشه.
آمار طلاق را در سه کشور صنعتی دنیا، آوردهاید؛ کاش آمار ایران رو هم میآوردید تا ببینیم که تفاوت معناداری وجود نداره؛ حتی اروپای غربی، شرایط بهتری از بقیه نقاط دنیا داره. طلاق، خیانت و روابط افراد متأهل، اینها همه جزو آسیبهای جامعه هستند که علل مختلفی دارند؛ از ژنتیک، سن ازدواج، ویژگیهای شخصیتی، گرفته تا شرایط اجتماعی و قوانین، همه در این نوع آسیبها مؤثر هستند.
سؤال من از شما، اینه که ولنتاین، چه رابطه علت و معلولی یا حتی همبستگی، با این آسیبها میتونه داشته باشه؟! و اینکه چرا این اسم، یعنی روز عشق، تصاویری، نظیر: خالکوبی، عشقورزی افراد متأهل، هرزگی، رابطههای سطحی در سینما و ماشین رو به ذهن شما میآره؟ اگه همچین روزی نباشه، اون روابط هم وجود نخواهند داشت و فساد ریشهکن میشه بهنظرتون؟ یا ولنتاین، مخصوص این نوع افراد هست و شامل عشقهای پاک و پخته نمیشه؟!
محمدرضا باقرپور، پاسخ داد: سرکار خانم دکتر خانلرزاده، اینکه چه ارتباطی با ولنتاین داره، اینه که ولنتاین و روز ولنتاین و روابط معمولاً ناسالم حاکم بر آن و حواشی آن، مهر تأییدی است بر همه آن فسادهای اخلاقی که دیدهایم و دیدهاید و خود نیز به آن اعتراف میکنید. اینکه انسان، در مقطعی از عمرش، با هورمونهایش تصمیم میگیرد و نه با عقلش، کاملاً درست است اما والدین باید بر این موضوع، مدیریت داشته باشند تا فرزندشان، راهی را ناخواسته و صرفاً بر اساس احساس و هورمون، کج نروند که بعدها نتوانند عواقب آن را جبران یا تحمل کنند و یا اینکه یادآوری آن خاطرات ناگوار، موجب سرافکندگی شود یا مشکلات دیگری به وجود آورد. بله، شکست، به دفعات، رخ میده اما به چه قیمتی؟ بعضاً، بهای سنگینی در قبال این شکستها و تکرار آن، هم فرزند و هم والدین، باید بپردازند.
آمار طلاق در ایران، به این شرح است که کسی هم منکر آن نیست: در سال ۹۶، ۶۵۰ هزار ازدواج به ثبت رسیده است که نسبت به سال گذشته آن در ۹۵ ، 10/1 درصد کاهش را نشون میده. در همین سال، حدود ۱۷۷ هزار طلاق، به ثبت رسیده است که نسبت به سال گذشته آن، 6/4 درصد افزایش داشتهایم.
اینکه طلاق و خیانت و امثال آن، جزو آسیبهای اجتماعی است، در آن شکی نیست اما چه رابطه معناداری بین اینها و ولنتاین ممکن است وجود داشته باشد؟، عرض میکنم اینها بوده و خواهد بود و ارتباطی بین ولنتاین و این خیانتها، البته به آن معنایی که در ذهن شما است، نیست ولی ولنتاین، تشدیدکننده و تأییدکننده این روابط است؛ وقتی ما ولنتاین را قبول میکنیم، به دنبالش و بهناچار، یا با تمایل، فرهنگ آن را هم میپذیریم؛ ولنتاین، فقط یک نام است و یک قرارداد و یک واژه اعتباری و ممکن است به قول شما، اسمش، یوم العشق یا یک چیز دیگری هم میبود اما نفس قضیه، همان است و به دنبال آن، ما مجبوریم در بیشتر مواقع که شاهدش هم هستیم، ارتباط آزاد بین زن متأهل با یک مرد متأهل دیگر، ارتباط یک زن متأهل با یه پسر، ارتباط یک دختر با یک مرد متأهل، ارتباط دختر با پسر و حتی ارتباط پسر با پسر و دختر با دختر را هم بپذیریم و همه این جریانات و حواشی آن را که معمولاً هم حواشی بر متن غلبه میکند، با عشق بپوشانیم و حتی به آن، تقدس و اعتلاء هم ببخشیم و اینکه چرا این اسم، یعنی عنوان روز عشق، تصاویری نظیر: خالکوبی، عشقورزی افراد متأهل، هرزگی و روابط سطحی در سینما و ماشین رو به ذهن من میآره؟ عرض میکنم: به ذهن من، نمیآره؛ من به صورت میدانی، چندین سال است به دلیل حساسیتی که به موضوعات مختلف اجتماعی و فرهنگی دارم، در یکی دو روز مونده به ۱۴ فوریه و دو سه روز رد شده از آن، موضوع رو در بسترهای مختلف اجتماعی، بررسی و رصد میکنم؛ حتی فروشگاهها را میبینم که چه اتفاقاتی میافته و این یک چیز ذهنی نیست؛ بلکه یک چیز واقعی است.
اگه این روز نباشد، قطعاً آن مسائل هم خواهند بود اما اینروز، بهانه خوب و موجهی برای تعداد زیادی از شهروندان از هر طبقهای است برای باهم بودنهای دوباره؛ البته اینبار، با چاشنی ولنتاین و با شدتی بیشتر و داری مجوزی به نام روز ولنتاین! آیا اگه همچین روزی نباشه، اون روابط هم وجود نخواهند داشت و فساد، ریشهکن میشه؟ نه؛ چنین روزی نباشد، اون روابط، باز هم، وجود خواهند داشت و همچنان، پابرجا خواهند بود و فساد هم در جای خود، خواهد بود اما حداقل، تشدید نخواهند شد.
آیا ولنتاین، مخصوص این نوع افراد هست و شامل عشقهای پاک و پخته نمیشه؟! بله تعدادی هم در این میان، شاید و حتماً وجود خواهند داشت که با عشق واقعی، به همدیگر ابراز دوستی و علاقه بکنند اما درصد این نوع افراد، چهقدر است به نظرتون؟ ما کمتر در جامعه ایرانی میبینیم زن و شوهر قانونی، سه، چهار سال بعد و دوباره با همان شور اولیه، به همدیگر عشق بورزند و شما قطعاً در مراجعاتتون و مشاورههاتون، با این موضوع، مکرر برخورد داشتهاید که زن و شوهر، دیگه چنین حسهایی به همدیگر ندارند و حتی در بیشتر مواقع، روز تولد یا سالگرد ازدواجشون هم، فراموش میشه.
اینها یک طرف قضیه است؛ بحث دیگر من در مورد ولنتاین، صرفاً اینهایی نیست که عرض کردم؛ حرف من اینه: جعلی بودن و بیریشه و بیاساس بودن این آیین که برخی از غربیها، حتی خودشون هم این داستانهای اسطورهای و ساختگی در مورد ولنتاین را نمیپذیرند و جعلی بودن آن را تأیید میکنن و از طرفی دیگر، حتی با فرض ریشهداری و اصالت هم، مربوط به ما ایرانیها و خاک ایران نیست.
من همچنان، بر این عقیده هستم که اینروز، بهانه و کلیدی است برای روابط جنسی راحت و آزادانه و بیشتر از روزهای دیگر سال، برای برخیها و چهبسا، دو نفری که یک سال، منتظر میمانند و دقیقاً، اینروز را عاشق هم میشوند! و قرار هم میذارن باهم باشن در ویلایی، جایی دور از همه آنهایی که براشون دلسوزی میکنن و چنین دیالوگی را ردوبدل میکنن که من خودم زیاد شنیدهام که میگویند: بابا یک شب که هزار شب نمیشه؛ حالا امروز رو دیگه نه نگو!! و در اینروز است که عشق، این واژه والا، بیارزش میشود؛ به حراج گذاشته میشود و تبدیل به یک کالا میگردد. ممنونم و پوزش از اطاله کلام.
فائزه خانلرزاده، پاسخ داد: در رابطه با کمرنگ شدن عشق بعد از ازدواج، در سایتم در بخش نوروسایکولوژی، همان عصبروانشناسی، چند مقاله نوشتهام که بهتون توصیه میکنم بخونید. از آنجایی که عشق را از دیدگاه نوروسایکولوژی بررسی میکنم، این تغییرات را به پای بد بودن افراد، نمیذارم.
هدفم از نوشتن این مطالب در سایت و محیطهای عمومی هم، اینه که جامعه، اطلاعات علمی و معتبری را راجع به عشق داشته باشن تا با شنیدن هورمون و عشق و از این قبیل واژهها، دست و پای خودشون رو گم نکنن و بدونن که در فرایند عشق و عاشقی در طی سالها، چه اتفاقاتی در مغز میافته؛ به این شکل، خیلی از آهها و متنهای سوزناک کم شده، سوءتفاهمها هم برطرف میشن.
در مورد رابطه ولنتاین با فساد، اصلاً قانع نشدم؛ در تعطیلات نوروز و آخر هفتهها هم، پارتنرها، فرصت بیشتری برای باهم بودن دارند؛ پس نمیشه مناسبتها را زیر سؤال برد. تمایل به جنس مخالف، از درون، نشأت میگیره؛ نه از بیرون و نمیشه با تغییر عوامل خارجی، اونو از بین برد؛ مگر با زور و تهدید.
اصیل بودن یا نبودن چنین روزی از لحاظ تاریخی، اهمیتی نداره؛ اینروز فقط یک مناسبت ساده است و تأثیری بر نگرش افراد و نحوه زندگی اونها نداره. خطکشی غربیها و ایرانیها، وقتی بحث عشق و نیازهای انسانی مطرحه، برای من بیمعنیه و یک مورد مهم این که درسته خوب بودن، یک تعریف مشخصی داره؛ خوب بودن، هر چهقدر هم که خوب باشه! و به نفع جامعه، هیچکس نمیتونه از مردم بخواد که حتماً درست زندگی کنند و این تفاوت اصلی دیدگاه من و شماست.
ما این مناسبت را میکوبیم که دخترا و پسرا به هم، خرس قرمز کادو ندن یا با هم نباشن؛ واقعاً هیچکس، همچین قدرتی رو نداره که سبک زندگی خصوصی مردم را عوض بکنه. خیلی از این روابط و آسیبها، اجتنابناپذیره و راه کم کردنش هم، «پذیرش» اونهاست.
محمدرضا باقرپور، پاسخ داد: متشکرم از اینکه در گفتوگوها، شرکت کردید و فضایی را برای آن فراهم کردید. بنده، علیرغم نقد جدی به برخی از مطالبتان و به موضوع ولنتاین، برخی از گفتههایتان در لابهلای مطلب اصلی، برای من مفید و حتی جنبه یادگیری داشت. بله؛ برای آدم فاسد، هر روز فرصتی است؛ من هم نگفتم ولنتاین، عامل فساد است؛ ولنتاین، یک عنوان است؛ من نظرم این بود که ولنتاین، صحهگذاری رسمی برای برخی از روابط خارج از عرف و قانون است. تمایل به جنس مخالف را کسی رد نمیکند و اینکه تابع یک سری تغییرات فیزیولوژیکی است اما عوامل بیرونی هم، قطعاً در مدیریت آن، دخیل بوده و بیتأثیر نیست؛ با تغییر عوامل خارجی هم، نمیخواهیم چیزی مثل عشق را از بین ببریم؛ اصلاً هدف، از بین بردن عشق نیست؛ هدف، مدیریت آن است.
اینکه اصیل بودن یا نبودن چنین روزی از لحاظ تاریخی، اهمیتی نداره، من موافق این جملهتان نیستم؛ مثل بسیاری از بچهها که بدون هیچ مناسبتی، از پدر و مادرشان، میخواهند تا براشون تولد بگیرند! من زیاد دیدهام این بچههارو و پدر و مادرها، چهقدر تلاش میکنن که بفهمونن اینو که: باید یه سال بگذره تا سالگرد تولدت بشه؛ میگه: نه؛ من میخوام تولد بگیرین برام! و اینجوری میبینی که برای یک فرزند اینجوری، بعضاً در هر ماهی، پدر و مادر بختبرگشته، روز تولد میگیرن! و کلی هم خرج میکنن.
شما، سالگرد ازدواجتون، مثلاً یکم بهمنماهه؛ وقتی یکم دیماه یا یکم فروردین سال بعد، این روزو جشن بگیرین، واقعاً میچسبه و لذتی به همراه داره؟ هرچند که این روز، اصالت هم داره؛ درحالی که ولنتاین، اصالتی هم نداره و یک چیز پوشالیه؛ اما بسیاری از ماها، اصرار داریم برای یک مناسبت پوشالی، هرسال برنامهای داشته باشیم! بعضی روزها، اصالت دارند؛ ریشه و مبنا دارند اما ولنتاین، طبق توضیحات قبلی و طبق منابع موجود، از هیچ اصالتی هم برخوردار نیست؛ درثانی، اگر از اصالت هم برخوردار میبود، مربوط به ما و فرهنگ ما نیست. در اینروز، بسیاری از دخترها و پسرها، فقط ادای عشق و عشقبازی را درمیآورند و هدیهها و خرسها، هرچهقدر گرانتر و بزرگتر باشند، عشقها هم پررنگتر به نظر میرسند.
از این ولنتاین، چه کسانی سود میبرند؟ در اینروز، فروشندگان کالاهای ولنتاینی، از خوراکی و شکلات گرفته تا عروسکهای فانتزی جورواجور، کالاهایشان را به چندین برابر عرضه میکنند و چنانچه خریدار هم، معترض بشود، میگویند: بابا عاشقی ها مثل اینکه؛ یه عاشق، پول براش، چندان اهمیتی نداره!
ولنتاین، یک مد است مثل خیلی از مدهای دیگر که همه برای بهروزبودن! هم که شده، میخوان رعایتش کنن تا یهوقت، از قافله عقب نمونن و مذمت نشن؛ زودگذر هم است. برای کسانی که همدیگر را حقیقتاً دوست دارند، هر روز میتواند روز عشق باشد.
فروشندگان، جزو یکی از بهرهمندان روز عشق هستند؛ در گلفروشیها، کافیشاپها و … در این روز، ولخرجیهای زیادی را شاهد هستیم و عجیب است که در اینروز، بیشتر جنس نر آدمی، جیبش خالی میشود و عشقها از سوی نرها به سوی مادهها، سرازیر میشود! آیا دخترها، عاشق نمیشوند؟ آیا این یک معامله کثیف نیست؟ در این روز، پروفایل عاشقان دوآتشه برای چندینروز، تغییر میکند و حرفها زده میشود در مورد عشق و عاشقی، بدون اینکه معنا و مفهوم واقعی آن، دانسته و فهمیده شود.
طبق افسانه ولنتاین، ولنتینوس، میان پسران و دختران مجرد، پیوند مقدس ازدواج را برقرار میکرد اما اکنون میبینیم در اینروز، پسران و دختران برای همسران آینده نه خود بلکه همسران آینده دیگران! کادوهایی را میخرند و با عشق، تقدیم میکنن.
اشاره داشتهاید به اینکه: یک مورد مهم اینکه درسته خوب بودن، یک تعریف مشخصی داره و خوب بودن، هرچهقدر هم که خوب باشه! و به نفع جامعه، هیچکس نمیتونه از مردم بخواد که حتماً درست زندگی کنند و گفتی که این، تفاوت اصلی دیدگاه شما و منه. بله؛ خانم دکتر، هیچکس هم اکراهی و اجباری به این نداره که کسی خوب باشه و بنده هم در نوبت خودم، چنین اصراری ندارم اما ماها، من و تو و امثال ماها، باید احساس تکلیف بیشتری بکنیم و موضوعات را شفافسازی کنیم تا بلکه نوجوان و جوان، راه درست را در کنار راه کج و پیش چشم خود، ببیند و خودش لمس کند و تشخیص بدهد و انتخاب بکند. ما سبک زندگی ویژه خودمان را داریم؛ ما، ایرانی هستیم و این سبک زندگی ایرانی نیست که ما در برخی از روابط میبینیم.
من هم، نظرم به کوبیدن نیست؛ با کوبیدن و راههای سلبی که کاری هم درست نمیشود، با شدت تمام، مخالف هستم اما معتقدم باید آگاهسازی کرد تا نوجوان و جوان، خودش به تشخیص برسد. اینکه اظهار کردهاید: راه کم کردن برخی از روابط و آسیبها، پذیرش اونهاست، این جملهتان را خیلی بررسی کردم و نتونستم بفهمم و تحلیل کنم؛ یعنی اگر میخواهیم آسیبهای اجتماعی رو کم کنیم، باید بپذیریم اونارو؟!!
فائزه خانلرزاده، پاسخ داد: خوشحالم که به جمله آخر، توجه و در موردش فکر کردید؛ ازتون ممنونم. ما قبول داریم که روابط آزاد و آسیبزا وجود داره که در مورد کم کردن این آسیبها، صحبت میکنیم. نظر شما اینه که باید مدیریت بشه و آگاهیسازی؛ سؤالم اینه که دقیقاً به چه صورت؟ ما چهطور میتونیم کاری کنیم که بچههامون، به سمت جنس مخالف نرن؟ خوششون نیاد و برای هم کادو نخرن؟ میتونیم جلوی مدرسه، کلاس یا دانشگاه رفتنشون را بگیریم؟ میتونیم از اینترنت، محرومشون کنیم؟ آگاهیسازی، به چه شکل؟ از طریق صدا و سیمایی که در اون، دختر و پسر عقدکرده، اجازه حرف زدن با هم رو ندارن؟! میشه از رسانههای جامعهای که چشمش رو به روی امیال طبیعی انسان بسته، انتظار داشت در مورد عشق نوجوانی، اطلاعات بدن؟ حتی در محیطهایی، مثل: مدارس، حتی غیردولتیاش هم، نمیشه راحت در مورد این مسائل، صحبت کرد؛ چون جامعه، به شنیدن دروغ و حرفهای پاک و منزه عادت کرده! از دید من، چیزی به اسم آگاهیسازی و مدیریت، دستکم در این سیستم وجود نداره و فقط در حد شعاره؛ نظر من، پذیرشه؛ همان چیزی که انتظار دارم از طریق رسانهها، به خانوادهها انتقال داده بشه.
پذیرش، یعنی این که ما تمایل طبیعی فرزندانمون را بپذیریم و کنارشون باشیم؛ کاری نکنیم که به خاطر جذب شدن به جنس مخالف، «احساس بد بودن» پیدا کنند. آسیب واقعی غیرقابل جبران، همین «احساس بد بودن» هست؛ نه صرفاً دوست شدن. کسی که احساس خوب بودن و دوستداشتنی بودن را از بزرگترها، جامعه و والدین گرفته باشه، به دیگران هم آسیب نمیرسونه و بهراحتی، دیگران را دوست داره.
علت عوض کردن پارتنر در بزرگسالی، همین شکلنگرفتن دلبستگی در خانواده و احساس گناه عمیق هست؛ چون شخص، توانایی برقرار کردن رابطه عاطفی عمیق را نداره.
یک مورد رو هم لازم میدونم بگم؛ شاید تصورتون این باشه که جوانان دهه شصت و قبل از آن، پاکتر زندگی کردهاند و جوانهای این دوره، دارند به بیراهه میرند و دچار فساد و بیبندوباری هستند؛ درسته! در عین حال، بدترین روابط جنسی، بین همسران در متولدان دهههای ۴۰، ۵۰ و ۶۰ وجود داره؛ اگر آمار طلاق بین متولدان دهههای ۷۰ و ۸۰ بالاست، به این دلیله که این افراد، در سن پایین، ازدواج کردهاند؛ قبل از اینکه به پختگی برای انتخاب شریک زندگی برسند.
اینکه دخترها و پسرهای کمسن، وارد روابط سطحی بشن، بد هست ولی بدتر اینه که اونا ببینند که از سوی جامعه و بزرگترها، طرد شدهاند و احساس مجرم بودن پیدا کنند. همین احساس، اونهارو تبدیل به افرادی میکنه که هیچ قانونی رو رعایت نکنند؛ چون سیستم، اونهارو نمیپذیره. پذیرش، تنها راهیه که آسیب رو کم میکنه و هیچ راهی وجود نداره که آسیب رو به طور کامل، از بین ببره.
محمدرضا باقرپور، پاسخ داد: به صورت مصداقی، نمونهای را عرض میکنم؛ بنده، توفیق داشتم تا مدت کوتاهی، مدیریت یک هنرستان را به عهده داشته باشم با ۱۷۵ دانشآموز پسر؛ آنهم از نوع شلوغش! خاطرهها و موارد زیادی را تجربه کردهام که شاید در فرصتی مناسب، بخواهم آنها را به صورت کتاب یا جزوهای ارائه کنم. در مورد تمایل به جنس مخالف، وقتی مواردی را در محل گذر مدرسه یا جاهای مختلف در بچهها میدیدم، به اونا گوشزد میکردم در فرصتهایی که معمولاً پیش میاومد و به کلاسها میرفتم و لحظاتی را صحبت میکردم باهاشون یا به صورت تکی و خصوصی در زنگ تفریح و در حیاط، این جمله رو میگفتم؛ نمیدونم شما به عنوان روانشناس، این جمله و این روش منو تأیید میکنید یا نه؟ من با آرامش و خیلی خودمونی و همراه با مهربانی، میگفتم: عزیزم، این روابطها بد نیست و طبیعی هم هست اما مسأله اینه که الآن، وقتش نیست؛ الآن، کار تو، درس خوندنه و من موفق بودم در این زمینه و بچههای حرفشنوی داشتم در مدرسه و من راضی بودم از همشون و اکنون هم، بازخورد مثبت اون رفتارهارو میبینم.
آوردهای: ما چهطور میتونیم کاری کنیم که بچههامون، به سمت جنس مخالف نرن؟ خوششون نیاد و برای هم، کادو نخرن؟ عرض میکنم: نظر من اینه که ما درست نیست بچههارو از جنس مخالف، بترسونیم؛ اصلاً چنین قصدی هم نداریم که اونارو وانمود کنیم تا به طرف جنس مخالف نرن که اینو خودتون بهتر از من میدونین که در آینده و در روابط زناشویی هم ممکنه تأثیرگذار باشه این رویه غلط و شاید احساس بد بکنند.
چرا باید کاری کنیم تا خوششون نیاد؟ من کجا چنین نظری دادهام؟ به صدا و سیما اشاره کردهاید؛ من شخصاً خیلی از برنامهها و سیاستهای صدا و سیما را قبول ندارم و نقد جدی و کاملاً مصداقی دارم بر آن؛ شاید تعجب کنید بر اینکه من بارها به مدیران عالی صدا و سیما و شبکههای مختلف، نامه نوشتهام اما پاسخی دریافت نکردهام و دریغ از یک گوش شنوا! در این سازمان عریض و طویل.
اینکه اظهار نمودهاید: چون جامعه، به شنیدن دروغ و حرفهای پاک و منزه، عادت کرده! و از دید شما، چیزی به اسم آگاهیسازی و مدیریت، دستکم در این سیستم وجود نداره و فقط در حد شعاره؛ باید عرض کنم: تعمیم دادهاید؛ خیلی هم، اینجوری نیستش؛ جامعه نه؛ بهنظرم، اگر میگفتید مثلاً برخی از مردم، بهتر میبود.
در مطبوعات، مطالب زیادی در این مورد هست؛ من مرتب میبینم اما اینو بگو که کیه که روزنامه بخونه و وقت بذاره برای رسانه؟ وقتی من میبینم در اتوبوس، در مترو، حتی در صف نان و … یک پیرمرد، یک پیرزن، یک مادر و یک پدر داره در گوشیش، گیم میکنه و بازی میکنه و روزنامه یا کتاب نمیخونه، وضعیت از این بهتر نمیشه دیگه؛ نگو مطالب نیست در این زمینه؛ بگو مطالعهکننده نیست؛ اگر پدر و مادری، دغدغه داشته باشند، مطالب مورد نیازشون رو به هرجوری که شده، پیدا میکنند و میخوانند.
من هیچوقت کاری نکردهام تا نوجوانهای دوروبر من در این خصوص، احساس بدی داشته باشن؛ من یک جمله طلایی دارم واسه خودم و اون، اینه که گفتهام: عزیزم، این برنامههارو بذار برای بعد؛ الآن، کار تو، چیز دیگری است؛ کار مهم تو، اولویت اول تو، درس خوندنه؛ در کنکور قبول شدنه و … در مورد موضوع رابطه عمیق، چرا روابط عمیق را در بین اعضای خانواده نمیخواهیم عمیق کنیم؟! و آن را در دیگران میخواهیم عمیق و تجربه کنن؟! این چه تجربه رابطه عمیق داشتنه که اصرار داریم در خارج از چارچوب و دایره خانواده، اتفاق بیفته؟! بله من هم ازدواج در سنین پایین را بهشدت نقد میکنم و رد میکنم؛ چون صدمات آن، بیش از خیر آن است؛ ازدواج در سنین پایین، باعث میشود کودک، از تحصیل بماند؛ از بازیهای کودکانهاش که نیاز روحی هر کودکی است، بماند؛ یعنی تا هنوز بچگی نکرده، وارد یه مرحله جدیتر بشود که آثار بدی بر جسم و روح لطیفش میگذارد؛ برخی از صاحبنظران، ازدواج زودهنگام را اونزمانی که شخص بالغ میشود، مناسب میدانند؛ اما چه کسی است که تعریف دقیق بلوغ را بداند و بگوید؟ با صرف بلوغ جسمی، نمیشود زندگی را پیش برد و نمیتوان برای همه، یک نسخه واحد پیچید؛ چیزی که ما الآن متأسفانه شاهدش هستیم و برخی آقایان، برای بلوغ، سن تعیین کردهاند؛ ۹، ۱۳، ۱۵، ۱۸ اما شاید یک فردی، در ۲۳ سالگی هم به بلوغی که مد نظر است، نرسیده باشد و اجماعی هم در این اعداد نیست و سادهانگاریه تعیین سن در این خصوص و این سنها، تنها یک عدد هستند و باید شرایط دیگری نیز در شخص مهیا گردد.
بلوغ شرعی، موضوعی است که صاحبنظرانِ خودش را دارد اما آن بلوغی که با آن، فرد آماده پذیرش مسؤولیت برای یک زندگی میشود، داری ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و … میباشد که در همه هم یکسان نیست. خلاصه اینکه ازدواج زودهنگام، بهخصوص برای دختران، ستم بزرگی است که بعضاً از سوی والدین، تحمیل و تکلیف میشود.
اینکه دخترها و پسرهای کمسن، وارد روابط سطحی بشن هم، بد هست و اینکه اونا ببینن از سوی جامعه و بزرگترها، طرد شدهاند و احساس مجرم بودن پیدا کنند، این هم، بد است و من هردو را رد میکنم و صدمه جدی میدانم.
هرچند که بحثها مفید هستند و مرتبط اما بهنظرم، ما داریم کمی از بحث و موضوع اصلی که ولنتاین بود، دور میشیم. من حرفامو واضح گفتم که چرا ولنتاین را نمیتونم قبول کنم. من منکر عشق و عاشقی نیستم و نمیگویم نوجوانان، از عشق و عاشقی محروم باشن و از جنس مخالف، متنفر و فراری باشن اما به دلایلی که عرض کردم در این گفتوگوها، ولنتاین را به اینشکل، نمیپذیرم؛ چرا که صدماتش، خیلی بیشتر از نفع احتمالی و جزئی آن است.