گوشماهی یا گوشِ ماهی؟
چرا گوشماهیهای بزرگی را از ماهیهای بزرگی مانند کوسهماهی، هرگز و در هیچ ساحلی ندیدهایم؟
- آیا ماهیها پس از این افتادنها و کنده شدن گوشهایشان، هیچ صدایی را نمیشنوند؟
برایم جالب است بدانم اینکه کلمه گوشماهی یا بالیققولاغی* را کدام بزرگوار! باسوادی! برای نخستینبار ساخته یا ترجمه کرده و رواج داده است؟
این واژه، در دوران کودکی و از همان ابتدای شنیدن این کلمه بدون هرگونه ارتباطی با ماهی و صرفاً به خاطر مشابهت به گوشِ ماهی که سالهای سال، وارد ادبیات فارسی و اشعار نیز شده و حکایت از کجسلیقگی سازنده اولیه و یا مترجم آن دارد، مدت زیادی، افکار کودکانهام را به خودش مشغول کرده بود؛ اینکه آیا این موجود، واقعاً گوشِ ماهی است که از تن ماهیها جدا شده و بعداً اینچنین سخت و درخشنده شده است؟ و دلیل این جدا شدن، چه چیزی بوده است؟ و آیا این گوشماهیها، بعد از مرگ ماهیها، بر جای میمانند و امواج، آنها را به ساحل میآورد یا مثل پوستاندازی مارها، ماهیها هم گوشاندازی! میکنند و درنتیجه، اینهمه گوشماهی تولید میشود؟ و چرا گوشماهیهای بزرگی را از ماهیهای بزرگی مانند کوسهماهی، هرگز و در هیچ ساحلی ندیدهایم؟ و اگر گوشهای ماهیها اینچنین و به این انبوهی میافتند، آیا ماهیها پس از این افتادنها و کنده شدن گوشهایشان، هیچ صدایی را نمیشنوند؟
و چندین پرسش و چراهای دیگر. وقتی بزرگ شدم، گوشماهی هم مثل خیلی از موضوعات مبهم و پیچیده دیگر عالم کودکیام، برایم روشن شد.