یاداشت روز

استاد، این عنوان نازنین! و دوست‌داشتنی!

خلاصه نوشته
  • وقت آن رسیده است که یک بازتعریفی هم از برخی از کلمات، داشته باشیم و دقیقاً، مشخص کنیم که مثلاً «استاد»، به چه کسی باید اطلاق شود؟

این کلمه «استاد» را حتماً شما هم زیاد می‌بینید و می‌شنوید که در همه‌جا، چه‌قدر هم مد و برند شده و جا باز کرده برای خودش؟! و من خنده‌ام می‌گیرد برای دیدن و شنیدن استفاده‌های بی‌جا و مکرر از این کلمه توسط بعضی برای بعضی دیگر.

بعضی‌ها، ترجیح می‌دهند قبل از این کلمه سنگین استاد، حتی کلمه حضرت را هم بیاورند! تا دست‌تمام باشد مثل آن کله‌پاچه دست‌کامل و دست‌تمام: حضرت استاد.

اگر حکیم ملامحمد فضولی، مولوی، استاد شهریار، استاد محمدتقی جعفری و امثال این شخصیت‌های برجسته و واقعاً استاد، زنده می‌بودند یا در مورد همین مثلاً استاد غلام‌حسین ابراهیمی دینانی که هستند و خیلی‌های دیگر، آن‌وقت قطعاً واژه کم می‌آوردیم برای اینها؛ چون استاد را قبلاً استفاده کرده‌ایم برای خیلی‌ها و شأنش را به‌شدت، پایین آورده‌ایم.

به‌نظرم، وقت آن رسیده است که یک بازتعریفی هم، از برخی از کلمات، داشته باشیم و دقیقاً، مشخص کنیم که مثلاً «استاد»، به چه کسی باید اطلاق شود؟

یادم می‌آید چند سال پیش، یک عزیز بی‌جهتِ البته اندک آشنایی، صریحاً، در یکی از فضاهای مجازی، بهم پیام داد و نوشت: «من وقتی شما را در گروه، استاد خطاب می‌کنم، انتظار دارم شما هم، به من ارزش بدهید! و استادم خطابم کنید!»

راستش، من در ابتدا، تصور کردم مزاح دارد می‌کند و می‌خواهد یک نشاط اجتماعی را برای بنده، به ارمغان بیاورد؛ از همین نشاط‌هایی که مانع کشیده شدن اشخاص، به سوی مواد مخدر می‌شود اما دیدم کاملاً جدی است کلامش!

ایشان، هم‌اکنون، بعد از سال‌ها انتظار و دوندگی و تلاش شبانه‌روزی و این را دیدن و آن را دیدن و با حیل مختلف و مداهنه و …، رئیس یک اداره فسقلی شده در یک شهرستانی و به آرزوی دیرینه‌اش، رسیده است؛ مبارک باشد!

اما نمی‌تواند حتی یک نامه ساده اداری چندسطری را هم، طوری تنظیم کند و بنویسد که هیچ اشکالی به لحاظ محتوایی و حتی شکلی، نداشته باشد و البته، ساختمان بدنی و هیکلش و به‌خصوص، شکم برآمده‌اش، برخلاف مغز کوچک و تعقلش و درجه بلوغ اداری و اجتماعی‌اش، خوب جلو آمده و رشد و پیشرفت خوبی داشته و همچون اضافه‌بنای زائد بر مساحت زیربنای مندرج در پروانه ساختمانی بوده و مشمول عقب‌کشی هم می‌باشد؛ به قول یکی از دوستان نکته‌سنج، چنین اشخاصی، تا حرفی نزنند، عیبشان هم، اصلاً مشخص نمی‌شود و می‌توانند حتی در برخی از این جلسات مهم استانی و حتی کشوری، به عنوان یک دکور و در حد یک مانکن خوب و حتی به عنوان یک مجسمه هنری ماندگار و بی‌نظیر و خوش‌عکس، با یک کت و شلوار آبی‌رنگ غلیظ، مثل رنگ‌آبی‌های درهای فلزی مستراح‌های قدیمی در حیاط، همراه با یک عینک تشخص‌آور که می‌توان هرلحظه آن را روی بینی، بالا و پایین کرد و ژست گرفت، همراه با یک روان‌نویس در دست، ساعت‌ها حضور داشته باشند و ما اکنون، چنین وضعیتی را داریم و چنین انسان‌هایی، کم نیستند که زیاد هم هستند و وجود دارند و حضور دارند – که به قول ما ترک‌های آذری، «ایکی اششکین، آرپاسین، بولنمز.» و من اضافه می‌کنم و دست می‌برم به این ضرب‌المثل به این شکل که: «بیر سهمیده آرپا، اوز یئماغینا گوتورر»؛ – آن‌هم در تعداد زیاد، انبوه و فله‌ای در دوروبرمان که صرفاً، عناوین حمل می‌کنند و حمالی می‌کنند این عناوین را با خودشان و چیزی ندارند از خودشان و در داخلشان؛ مثل آن طبل بزرگ توخالی اما با صدای بلند؛ در ظاهر، استاد هستند! و استاد خطابشان می‌کنند یک عده‌ای از روی ناچاری! یا در قالب مداهنه؛ بدون اینکه کمترین کاری هم از دستشان برآید و یا اینکه بتوانند واقعاً استادی بکنند و یا گرهی را بتوانند باز کنند.

یادمان باشد عناوین را و جایگاه و وجود شایستگی را، دیگران باید تشخیص دهند و با عنایت به وجود احتمالاً، شایستگی‌هایمان، برای من و تو، اطلاق کنند آن عناوین را؛ نه خودمان به خودمان و حتی با درج در پروفایلمان در فضاهای مختلف مجازی!

رسانه یادآوری، صدای رسای همه مردم

گرد آورنده
Comparative Education
منبع
یادآوری
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

KUBET