یاداشت روز

گذر عمر؛ کوتاهی عمر و کوتاهی ما!

فرصتی که برای ما داده شده، برعکس راهی که در پیش رو داریم، بسیار کوتاه، زودگذر و اندک است

خلاصه نوشته
  • مهمترین عیبی که معمولاً در هر نوع حرکتی، متوجه آدمی می‌شود، این است که از یک سو، اهداف را گم می‌کنیم؛ از سوی دیگر، مراحل را؛ مهمتر از آن، منابع را نمی‌شناسیم. انسانی که مراحل را نداند، وقتی از شهری به شهر دیگر می‌رود، پس از چند کیلومتر حرکت، از دور که درختانی را می‌بیند، می‌ایستد و با خود می‌گوید: رسیدیم. اینجا همان مقصد است؛ بعد متوجه می‌شود که هنوز، تا مقصد، راه طولانی در پیش دارد؛ دیگر توان حرکت دوباره هم ندارد؛ تا بخواهد خودش را جمع و جور کند و راه بیفتد و در واقع، خودش را به راه بیندازد، این حرکت مجدد، انرژی می‌خواهد.

امسال نیز، مثل همه سال‌های گذشته، سرانجام، به انتهای خود رسید و کم‌کم و تا ساعاتی دیگر، می‌خواهد کاملاً سپری و تمام شود و به‌زودی، عمر نیز، با همه فراز و نشیب‌هایش، با همه خوبی‌ها و بدی‌هایش، حتی اگر طولانی هم بوده باشد، به پایان می‌رسد؛ یعنی، درواقع، همه‌چیز، خیلی زود، تمام می‌شود؛ لذا، بایستی از این فرصت‌های زودگذر، هم در جهت مادی و هم از حیث معنوی و با تمام توان، استفاده کرد.

“والفرصه، تمرمر السحاب؛ فانتهزوا فرص الخیر.” و فرصت‌ها، همچون عبور ابرها، می‌گذرد؛ بنابراین، فرصت‌های نیک را غنیمت بشمارید.

فرصتی که برای ما داده شده، برعکس راهی که در پیش رو داریم، بسیار کوتاه، زودگذر و اندک است؛ قرار است مثلاً، ده هزار کیلومتر راه را بپیماییم و قرار هم است توشه‌های لازم، برای پیمودن این راه طولانی را با خودمان، همراه کنیم؛ ما موظفیم توشه‌مان را خودمان برداریم؛ تمام توشه را هم در یک اتاقی جمع کرده‌اند و گفته‌اند: برای پیمودن این ده هزار کیلومتر راه، بیشتر از یک ساعت، وقت نداری؛ در این اتاق، چیزهای بسیار باارزش و گرانقیمت و بی‌نظیری هم، وجود دارد؛ اقسام بی‌نظیری می‌توانی از این اتاق، بیرون بیاوری و با خودت، همراه کنی؛ در این اتاق، انواع بازی‌ها و سرگرمی‌ها هم، وجود دارد؛ به‌راحتی می‌توانی حتی به آخرین بازی‌های رایانه‌ای، ورزشی و اقسام متنوع دیگری، دسترسی داشته باشی؛ انواع بی‌نظیر خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها را نیز، به‌وفور، در اختیارت گذاشته‌اند؛ برای پیمودن این راه که یک ساعت بیشتر هم وقت نداری، چه می‌شود کرد؟ آیا انسان، در این زمان محدود، خود را از خود می‌شناسد؟ مسلماً، حداکثر توان خود را به کار می‌بندد تا یک تکه بیشتر بردارد؛ هرچند بسیار ناچیز بوده باشد؛ چون راه، خیلی طولانی است و باید که فقط با این توشه‌ها برویم و قرار هم نیست در راه بمانیم و مکافات بکشیم؛ به نظر نمی‌رسد هیچ انسان عاقلی، خود را در این یک ساعت محدود، مشغول سرگرمی و بازی و آنچه که لهو و لعب خوانده می‌شود، بکند.

این راه، آن‌قدر طولانی، مشکل و سخت و توشه، آن‌قدر اندک است که مولا، علی بن ابی طالب علیه السلام، آهش بلند می‌شود؛ آنجا که می‌فرمایند: “آه من قله الزاد و طول الطریق و بعد السفر و عظیم المورد.” آه از کمی زاد و توشه و طولانی بودن راه و دوری سفر و عظمت مقصد. ایشان، از کمی توشه، طولانی بودن راه و دوری سفر، آه می‌کشند؛ حالا ما انسان‌های عادی که دیگر معلوم است باید چه‌کار کنیم؛ ما باید صدها آه بکشیم و افسوس بخوریم؛ پس با وجود این راه طولانی که قرار است همه، آن را بپیماییم و با این توشه‌ای که فرصت جمع کردنش هم بسیار کم است، چه می‌شود کرد؟

آن یک ساعت، همین چند روزی است که قرار است در این صحنه باشیم؛ چه‌بسا، مقدای هم جولان بدهند یا به دستمان قدرتی بیفتد تا عرض اندام بکنیم؛ در موقعیت‌های مختلف و چه‌بسا، بهتری قرار می‌گیریم؛ صاحب پست و منصبی می‌شویم تا آزمایش شویم که چه‌گونه با مردم رفتار می‌کنیم؛ پولی را یا خزانه‌ای را به ما می‌سپارند تا امتحان شویم چه‌گونه از آن محافظت می‌کنیم.

وقت‌های مردم را می‌گیریم؟ پول‌های مردم را بالا و پایین می‌کنیم یا صادقانه، عمل می‌کنیم؟ و چه‌زود هم، پرونده‌مان بسته می‌شود و باید برویم دنبال حساب پس دادن. “الا و ان الدنیا قد ولت حذا فلم یبق منها الاصبابه کصبابه الا نا اصطبها صابها الاو ان الاخره قد اقبلت و لکل منها بنون فکونوا من ابنا الاخره و لاتکونوا من ابنا الدنیا فان کل ولد سیلحق بامه یوم القیامه و ان الیوم عمل و لاحساب و غدا حساب و لا عمل.” آگاه باشید دنیا، به سرعت، پشت کرده و به قدر ته‌مانده ظرفی که آب آن را ریخته باشند؛ بیشتر از آن، باقی نمانده است و به هوش باشید که آخرت، رو به ما می‌آید؛ دنیا و آخرت، هر کدام فرزندانی دارند؛ بکوشید از فرزندان آخرت باشید نه از فرزندان دنیا؛ زیرا در روز رستاخیز، هر فرزندی، به مادر خویش ملحق می‌گردد. هم‌اکنون، هنگام عمل است نه حساب؛ فردا، وقت حساب است و نه عمل.

خداوند، آن چیزی را که از رسولش خواسته، قطعاً از ما نخواسته؛ در تعبیری ساده و عامیانه، خداوند شاید به یک نفر، یک استکان داده؛ باید آن را پر کند و ببرد؛ به آن یکی، یک لیوان داده شده؛ باید همان را پر کند و ببرد؛ آن دیگری، سطل، بشکه یا منبع فلزی ده هزار لیتری، شاید داشته باشد که باید پر کند و ببرد؛ یعنی، به همان اندازه ظرف وجودی که به هر کس داده شده، باید به همان اندازه پرکند و ببرد؛ پس در مرحله اول، باید ظرف وجودیمان را تشخیص بدهیم و خودمان را خوب بشناسیم که چه گنجایشی داریم و بعد هم، باید به این فکر باشیم که چه کنیم تا آن مقدار که خداوند از ما می‌خواهد، پر کنیم و ببریم. بیشتر از آن هم نخواسته‌اند؛ چون قرار است تکلیف، به اندازه وسع باشد. “لایکلف الله نفسا الا وسعها.”

مؤمن، نسبت به گذشته، هیچگونه حزنی ندارد؛ لیکن کافر، اینگونه نیست؛ کافر، نسبت به گذشته، محزون است؛ کافر، نسبت به آینده هم، خوف دارد؛ چون روشن نیست که در آینده، می‌خواهد چه کند؛ او در سردرگمی و تاریکی، به سر می‌برد؛ هرکس در تاریکی باشد، معلوم است که می‌ترسد؛ کسی که از گذشته، متأثر و ناراحت است و نسبت به آینده هم، خوف دارد، الآن چه حالی ممکن است داشته باشد؟ یک حالت ناامنی، اضطراب، تشویش، نگرانی، به هم ریختگی، آشفتگی و در نهایت، پوچی؛ لیکن مؤمن، اینگونه نیست؛ مؤمن فلا خوف علیهم و لاهم یحزنون؛ او نه غم گذشته را می‌خورد و نه نسبت به آینده، خوف دارد؛ او از گذشته‌اش، عبرت می‌گیرد و به تجربیاتش می‌افزاید و نسبت به آینده، امیدوار است.

مؤمن، بی‌برنامه هم نیست؛ مؤمن، طوری برنامه‌ریزی می‌کند که اگر قرار باشد هزار سال دیگر هم در این دنیا باشد، می‌داند سال هزارم، روز آخرش، چه خواهد کرد. چنین آدمی، احساس امنیت می‌کند و این حس امنیت است که انسان را پیش می‌برد؛ کسی که امنیت ندارد، پیشرفت هم نمی‌کند؛ لذا از خداوند باید خواست توفیق عطا فرمایند تا آن نگرانی‌ها و اضطراب‌هایی که نسبت به آینده داریم، به امن تبدیل شود. مسافری که از شهری به شهر دیگری سفر می کند، اگر مراحل را نداند، می‌ماند.

مهمترین عیبی که معمولاً در هر نوع حرکتی، متوجه آدمی می‌شود، این است که از یک سو، اهداف را گم می‌کنیم؛ از سوی دیگر، مراحل را؛ مهمتر از آن، منابع را نمی‌شناسیم. انسانی که مراحل را نداند، وقتی از شهری به شهر دیگر می‌رود، پس از چند کیلومتر حرکت، از دور که درختانی را می‌بیند، می‌ایستد و با خود می‌گوید: رسیدیم. اینجا همان مقصد است؛ بعد متوجه می‌شود که هنوز، تا مقصد، راه طولانی در پیش دارد؛ دیگر توان حرکت دوباره هم ندارد؛ تا بخواهد خودش را جمع و جور کند و راه بیفتد و در واقع، خودش را به راه بیندازد، این حرکت مجدد، انرژی می‌خواهد؛ ممکن است بعد از حرکت، در روستای دیگری، بایستد؛ چون مراحل را نمی‌داند و راه را نمی‌شناسد؛ ممکن است به محض رسیدن به مقصد، سوخت تمام کند چون از منابع و امکانات خود، دقیقاً اطلاعی نداشته است.

خداوند توفیق عنایت فرمایند تا فرصت‌ها را غنیمت بشماریم و به وظایف خود، واقف باشیم و به آن عمل نماییم و مهم‌تر اینکه در رسیدن به اهداف، مراحل، منابع و موانع را خوب بشناسیم.

رسانه یادآوری، صدای رسای همه مردم

گرد آورنده
Comparative Education
منبع
گروه یادآوری
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن

KUBET