مردهخواری
مردهخواری، بهرهبرداری و همچنین خوار کردن درگذشتگان است که طی آن، اشخاص حقیقی و حقوقی، منتظرند و منتظر میمانند! تا یک شخصی وفات کند تا سریع، یک تسلیتی بنویسند و دل خوش دارند! و از طرق مختلف، اعلام موجودیت نمایند و در این میان، شرکت و کسب و کار خود را نیز تبلیغ کنند و رونق دهند و یا موجب استحکام و استمرار بقای میز مدیریتی و ریاستشان شوند.
- برخی از مردمان با رحلتشان، جایگاهشان هم بالا برده میشود و به عناوین و القابی که چهبسا در زمان حیاتشان نرسیده بودهاند، به محض وفاتشان، نوشته و خوانده میشوند و در اعلامیهها هم قید میگردد. در چنین فرهنگی، وقتی کسی از دنیا میرود، مشهور میشود؛ اگر حجی نرفته، در اعلامیه ترحیم، دفعتاً حاجی میشود و البته یک الف و لامی هم به ابتدای کلمه حاجش اضافه میشود تا بلکه عربیتر شود و شاید، حجش مقبولتر؛ همان حجی که نرفته است. اگر سواد سیکل داشته است، در اعلامیه ترحیم، مهندس درج میشود؛ استاد درج میشود و اگر کمی هم شناختهشده بوده، بعدها برایش یادبودها هم میگذارند و احتمالاً، یک شب شعری
یک پدیده نه چندان نوظهوری که من اسمش را با کسب اجازه از فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پدیده مردهخواری گذاشتهام، در سالهای اخیر، بیشتر شده؛ منظورم از مردهخواری، آن چیزی نیست که طی آن، انسانهایی بودهاند که به دلایل مختلف، از جمله: درمان بیماری، اعتقادات مذهبی و … گوشت همنوع خود را میخوردند و حتی اکنون هم و هنوز هم در برخی جاها، خبرهایش را میشنویم؛ بلکه منظور من از مردهخواری، بهرهبرداری و همچنین خوار کردن درگذشتگان است که طی آن، اشخاص حقیقی و حقوقی، منتظرند و منتظر میمانند! تا یک شخصی وفات کند تا سریع، یک تسلیتی بنویسند و دل خوش دارند! و از طرق مختلف، اعلام موجودیت نمایند و در این میان، شرکت و کسب و کار خود را نیز تبلیغ کنند و رونق دهند و یا موجب استحکام و استمرار بقای میز مدیریتی و ریاستشان شوند.
مردهخواری، واژه خوبی است بهنظرم؛ چون هم خوردن و بهرهمندی را میرساند و هم خوار و ذلیل کردن را و من هم به خاطر این، انتخابش کردهام. موضوع دیگر در ابراز تسلیتها، همین عدم رعایت جایگاهها میباشد؛ طوری که در تسلیت گفتنها، در بیشتر مواقع، جایگاهها به هم میخورد؛ منظورم این است که مثلاً میبینی یک کارمند ساده ادارهای در یک شهرستان، برای وفات یک شخص صاحبمنصب استانی و حتی کشوری یا برای درگذشت یک نماینده مجلس، تسلیت نوشته! و در همهجا، حتی فضاهای مجازی منعکس کرده یا داده در مطبوعات درجش کردهاند یا میبینی یک هنرپیشه کشوری وفات یافته، از شهرستان یک نفر هنردوست! برای خانواده آن هنرمند که نه بلکه برای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس سازمان صدا و سیما و همه اهالی فرهنگ و هنر، آنهم در کل کشور و اگر بتواند و ابزارش را داشته باشد، برای کل دنیا، تسلیت خود را اعلام میدارد و اینجوری و درواقع، اظهار وجود میکند.
در برخی از همین متنهای تسلیت هم، به جای نوشته شدن نام و عنوان شرکت یا عنوان اداره، طرف میدهد نام خودش را پای آگهی درج میکنند؛ آنهم خیلی بزرگ و پررنگتر از متن تسلیت که این هم یکی دیگر از آن کارهایی است که زیادی تابلو است برای مطرح شدن و دهها هدف دیگر که همهمان خوب میدانیم قضیه از چه قرار است؛ یعنی الان طوری شده که بعضاً برخی افراد، منتظرند؛ یعنی انتظار میکشند یک مدیری، یک رئیسی وفات کند و اینها سریع متن تسلیت دمدستیشان را در پرتال اداری، در پایگاههای خبری، در مطبوعات و دهها جای دیگر، منعکس کنند.
راضی از آن بودیم که کرونا باعث شده و میشود برخی از این مراسم زاید، حذف یا کم شوند؛ نگو که این رسم و رسوم، به بنرنویسیهای مفرط هم کشیده خواهد شد و خوش به حال بنرچیها که با این فرهنگ جاری، نانشان همیشه توی روغن است. بنرنویسی، این شغل پرمشتری، در سالهای اخیر، خیلی معمول و مد شده؛ تا آنجایی که کم مانده خانم خانه، برای برگشتن شوهرش از سر کار به خانه، یک بنر بزند در سردر ورودی منزل که شوهر عزیزم، بازگشت پیروزمندانه شما را به منزل، تبریک و خوشآمد میگویم یا کسر اضافهکاری ناجوانمردانه شما از سوی مدیرکل را تسلیت عرض میکنم و در این وسط هم که معلوم است با این استقبالها، بنرچیها، وضع و حالشان توپ میشود.
اخیراً، من در یکی از شهرستانها دیدم شهردار آن شهر که سمت شهرداری هم خیلی برایش گشاد است، آمده یک بلوارکی زده؛ چهارتا هم جدول گذاشته و دو قوطی رنگ زده این طرف و آن طرف و مقداری هم آسفالت ریخته و سریع و همزمان چهار، پنج تا بنر نوشته همراه با عکس و متنش را هم طبق معمول برخی از رؤسا و مدیران، خودش داده و زیرش نوشته شده: از طرف اهالی محله که بیچاره اهالی محله، با پرسوجو و تحقیقی که بنده کردم – و البته به تحقیق هم نیاز نبود و آشکار است این کارهایی که مسبوق به سابقه هم میباشد، – متوجه شدم اصلاً روحشان هم خبر ندارند از این بنر و جالب اینجاست که در خبرها هم منعکس شده میدان، احداث و افتتاح شده! و کسی هم نیست سؤال کند: مرد حسابی، تو هنوز فرق میدان را با بلوار نمیدانی؛ آنوقت آمدهای شهردار هم شدهای؟ حاشیه نروم؛ خلاصه این بنر، نقش مهمی را در روابط اداری ایفاء میکند که جا دارد بنده به نوبه خود و به عنوان یک شهروند ایرانی، از همینجا از سازنده اولیه دستگاه چاپ بنر، تشکر ویژه داشته باشم؛ چراکه به قول یکی از دوستان، بنر برای هر خانوادهای، لازم است. با این حساب، ما درواقع از مردهپرستی چند سال پیش، به مردهخواری روی آوردهایم.
این را هم عرض کنم: برخی از مردمان با رحلتشان، جایگاهشان هم بالا برده میشود و به عناوین و القابی که چهبسا در زمان حیاتشان نرسیده بودهاند، به محض وفاتشان، نوشته و خوانده میشوند و در اعلامیهها هم قید میگردد. در چنین فرهنگی، وقتی کسی از دنیا میرود، مشهور میشود؛ اگر حجی نرفته، در اعلامیه ترحیم، دفعتاً حاجی میشود و البته یک الف و لامی هم به ابتدای کلمه حاجش اضافه میشود تا بلکه عربیتر شود و شاید، حجش مقبولتر؛ همان حجی که نرفته است. اگر سواد سیکل داشته است، در اعلامیه ترحیم، مهندس درج میشود؛ استاد درج میشود و اگر کمی هم شناختهشده بوده، بعدها برایش یادبودها هم میگذارند و احتمالاً، یک شب شعری؛ خود من، پیشبینیام این است که احتمالاً، بعد از مرگم، پروفسور خواهم شد در اعلامیه ترحیم.
رسانه یادآوری، صدای رسای همه مردمبعضی از ماها، به دلایل مختلف و متنوع، مانند: حفظ میزمان در کنار تنازع برای بقای بیشتر، حاضریم دست به هر کاری بزنیم که این بهرهمندی از فرصت و درواقع، تبدیل تهدید به فرصت و تبدیل حادثه و ضایعه مرگ دیگران به سوددهی، یکی از آن کارهاست که برخی از بزرگواران! از آن غافل نیستند و نهایت بهره را میبرند. درواقع، در سالهای اخیر، ما پدیده مرگ را توسعه دادهایم که این موضوع کرونا، باز تا حدود زیادی، توانست جمع و جورش بکند و دیگر از مراسم اضافی آنچنانی خبری نباشد.