ایرانی
- داستانک

شاید فردایی نباشد
همکارم گفت: شما هر روز این آقارو که میبینی، فقط یه سلام میدی؛ رد میشی؛ امروز باهاش گرم گرفتی و…
بیشتر بخوانید » - یاداشت روز

هنر چاپلوسی
بعد از اینهمه سال، میبینم آن مرد، کاملاً درست میگفته و آینده را خوب میدیده است؛ چراکه گفته او، چندین…
بیشتر بخوانید » - یاداشت روز

خندیدن به دیگران!
بسیاری از ماها، از همان دوران کودکی، نوجوانی، جوانی و بعضاً در ادامه آن دوران، در میانسالی و در پیری…
بیشتر بخوانید » - یاداشت روز

رنگ کردن کاکتوسها
با رنگی شدن کاکتوس، این گیاه، قابلیت فتوسنتزش، کاهش مییابد و به مرور زمان، ضعیف میشود و احتمال دارد حتی…
بیشتر بخوانید » - داستانک

اغتشاش!
یکی از همشاگردیهایم که ظاهراً حوصلهاش هم، به سر رسیده بوده، خم میشود و از روی شیطنت کودکانه، یک سنگریزه…
بیشتر بخوانید » - داستانک

فریب این بوقلمونهای لذیذ و رنگارنگ را نخورید!
متأسفانه، در جاده، ماشین دیگری نبود تا با همکاری اون، دنبال ماشینم بروم؛ ناگزیر، همراه با بوقلمونِ در دستم، اونطرف…
بیشتر بخوانید » - فرهنگی

سفر به دیار سیّد عشّاق
شب حرکت توی اون شب بارونی و اندک سرد پاییزی، هیجان، تموم وجودمو فرا گرفته بود؛ بالای سرم، غازای وحشی،…
بیشتر بخوانید » - داستانک

خیانت در امانت
بهم گفت: کتابارو داده! به یهنفر دیگه و اون هم، دیگه اینجا نیست؛ استاد دانشگاهه و شخص مهم و محترمیه!…
بیشتر بخوانید » - داستانک

رونمایی از ماشین شاسیبلند فامیل!
چهقدر زیاد و متنوعند تفاخرهایی که اینروزها، در فضاهای مختلف مجازی میبینیم.
بیشتر بخوانید » - داستانک

فرق میان گمشدن عینک آفتابی در ایران و در خارج
سراسیمه، رفتم به همان جایی که نشانم داده بود؛ نشستم در داخل آب؛ یک توری و مانع هم داشت؛ چهقدر…
بیشتر بخوانید »









